SHAHIN NAJAFI OFFICIAL BLOG

آبان ۰۵، ۱۳۹۳

معرفی ترانه ی شعبان توسط وب سایت جهانی هنرمندان

شما به ندرت برخورد میکنید به موزیسینی که جان خود را به خطر بیاندازد بخاطر موسیقیش. خواننده و شاعر ایرانی شاهین نجفی در سال ۲۰۰۴ به آلمان رفت وقتی که ٢٤ ساله بود. پس از اینکه ظاهرا عصبانیت حاکمان کشورش نسبت به اشعار مملو از مسائل اجتماعی و سیاسی اش افزایش یافت. ولی حتی از خارج از کشور وی ادامه داد به ابراز نظرات بحث برانگیزی همچون ترانه شعبان که اینگونه ارائه شد. "شعبان یک شخص حقیقی نیست اما یک حقیقت است در ایران و جهان". شاهین نجفی به بی هیپ، وقتی ما از وی منظور این ترانه را پرسیدیم پاسخ می دهد: "ما فقط باید بنگریم به آمار فقر و - خصوصا در ایران - مرور کنیم وضیعت کارگران را. این ترانه شرح حال فقر کارگران است."


You rarely meet a musician who risks life because of his music. Iranian singer and poet Shahin Najafi was for to flee to Germany in 2004 – when he was 24 – after his country’s authorities apparently grew angry with his socially and politically loaded lyrics. But even from abroad he has continued his controversial commentary – which the song “Sha’aban” also represents. “Sha’aban is not a real person but is a live reality in Iran and the world,” Shahin Najafi tells beehype when we ask him about the meaning of the song. “We just have to look at the poverty statistics and – especially in Iran – to review the workers’ situation. This song is a description of workers’ poverty.”

مهر ۳۰، ۱۳۹۳

اسید بازی - گفتار چهارم

شاهين الان مد شده با قضیه اسیدپاشی شوخی میکنن آب میپاشن تو صورت دخترا تو خیابون ... این شوخی کثیف رو با منم امروز کردن ... خیلی ترسیدم ... گفتم دیگه صورتم نابود شد ... نمیتونم توصيف کنم تا چه حد ترسیدم ... وحشتناک بود ... خیلی بیشعورن بعضیا ... اين جملات دختر جوانى ست كه در تويتر برايم نوشت. دوباره آن شعر از مارتين نيمولر در برابر چشمانم رژه مى رود: اول سراغ کمونیست ها آمدند، سکوت کردم چون کمونیست نبودم. بعد سراغ سوسیالیست ها آمدند، سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم. بعد سراغ یهودی ها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم. سراغ خودم که آمدند، دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید. عزيز باور كن سكوت آخرين سنگر نيست. تجويز سكوت براى يك جامعه ى عقيم شده، در بهترين حالت مانند مرفين براى معتاد هروئينى ست. حالا جامعه ى ما معجونى است از بى تفاوتى و تمسخر. جامعه اى كه ابتداى دهه ى شصت، قتل عام سربازان و درجه داران و نظاميان دوره پهلوى را ديد و سكوت كرد. بعد مجاهد و فدايى را قتل عام كردند و سكوت كرد. بعد كردها را تكه تكه كردند و سكوت كرد. بلوچستان را تحقير كردند و سكوت كرديم. ترك ها و گيلك ها و لرها را به مسخره كشاندند و سكوت كرديم. سال شصت و هفت آمد و كيلو كيلو انسان را كشتند و خاوران غمگين و فراموش شده ... و سكوت كرديم. هجده تير بى سرانجامى نشستيم و بى پناهى دانشجويان را نگاه كرديم و سكوت كرديم. قتل هاى زنجيره اى شد و سكوت كرديم. واى جان آدم آتش مى گيرد وقتى محمد مختارى و پوينده و سيرجانى ها را به ياد مى آورى. بعد جنبش سبز شد و نوشابه ها شمشير شد و در ماتحت معترضان فرو رفت و سكوت كرديم. اين اواخر زندانيان را لخت مادرزاد در زندان به نمايش گذاشتند و سكوت كرديم. حالا روى دختران و زنان و خواهران و عزيزان مان اسيد مى پاشند. باز هم سكوت مى كنيم؟ نه. راه حل بهترى نيز هست. فلاكت مان را به مضحكه مى كشيم. بازى مى كنيم. كسى روى مردان و پسران مان كه اسيد نپاشيده!!! زن مگر چيزى بيش از چند سوراخ براى تخليه ى مردان ست؟! سكوت نمى كنيم، مسخره مى كنيم. آب وحشت روى صورت دختران مان مى پاشيم تا از ياد نبرند در كجاى جهان نفس مى كشند. انسان آن فراموش شده ترين مفهوم، آن غائب لگدمال شده و لجن مال شده زير عناوين دين و ميهن و اخلاق است. سيستم اسيدپاش، اميد و تدبير را در شيشه هاى پلاستيكى روى صورت قربانيان منتخب مى پاشد. رسانه ى ملى سكوت مى كند. دولت سكوت مى كند . آنها هم كه تصور طعم اسيد را نمى شناسند، موضوع را به مسخره و شوخى مى كشند. تعجب نكن عزيز، اين حقيقت ماست. ما از چهره هاى له شده ى قربانيان اسيد متنفريم، چرا كه ظاهر آنها شبيه باطن ماست. تخريب شده، بيمار و زشت.

اسید بازی - گفتار ٤ شاهین نجفی

SoundCloud


YouTube

مهر ۲۸، ۱۳۹۳

نگفتمت نرو

Shahin Najafi
نگفتمت نرو
تو نبض و حلقِ خلق هر ترانه ای که بر باد بر دار می شود ... شاعر گمان نکنی لای این هیاهوها و رنگ به رنگ شدن ها و میان این جماعت جریده از یاد می بریم تو را. چقدر دوباره دیدنت را حسرت می کشم ... یغما گلرویی

Didn’t I Tell You Don’t Go
You are the pulse and the throat of creation of every song that on the wind goes to the gallows ... Poet, don’t think that amidst these commotions and color changings and amongst this impudent crowd we would forget you. How much I'm yearning to see you again ... Yaghma Golrouee

Nagoftamat Naro (Didn’t I Tell You Don’t Go) - Album Hich Hich Hich

SoundCloud
YouTube




Photo: Maryam A

مهر ۲۳، ۱۳۹۳

در ستايش صبر

In Praise of Patience

در ستايش صبر
ابتدا نوشته هاى پيشين را بخوان. اگر واقعا هيچ نكته ى جديدى نياموختى و هيچ كجاى احساست دچار حيرت نشد، در همين خطوط ابتدايى از اين متن خداحافظى كن و مطمئن باش اتفاق عجيب و غريبى نمى افتد. اين نوشته ها مهم ترين هدفى را كه دنبال مى كنند آموزش تحليلى ست. براى من همان اندازه كه شعر بر رنج ها مى افزايد، نثر از رنج هايم مى كاهد و خلوتم را پر بار مى كند. بايد در ستايش نثر هم بنويسم، با اينكه ميلان كوندرا رمان را مختص غربى ها مى داند و با نشانه رفتن تاريخ بى بنيه بودن نثر و مخصوصا رمان در شرق، مطلب را تا به امروز نيز كش مى دهد. اما من گمان مى كنم مسئله نفس نثر نيست، مشكل تفاوت شكل روايت در غرب و شرق است. ما شرقى ها اتفاقا ايده پردازان قهارى هستيم اما اساتيد غرق شدن در عمقيم و عموما از سطح غافل مى شويم. ما مى توانيم، ماهرانه فكر مى كنيم، اما توان نگاه كردن مان ضعيف است. چرا نمى توانيم نگاه كنيم؟ چون صبر را در مقام كمين و شكار كردن نمى شناسيم. ما هميشه غواصان خوبى بوديم كه صيد ارزنده ى خود را بى توجه مى فروشيم و مرواريدهاى مان را در شكل هايى ديگر دوباره به ما مى فروشند. گمان مى كنى چرا جهانگردان نامى، عموما از غرب هستند؟ چون مبناى جهانگردى نگاه كردن است. ما مى بينيم اما نگاه نمى كنيم. در نگاه كردن هيجان و دلهره اى وجود دارد كه بيننده را به وحشت مى اندازد. اى كاش در فارسى ميان نگران و نگاه كردن از جهت لغوى نيز ارتباطى وجود داشته باشد. در آلمانى 'sorgen' را داريم كه دو مورد استفاده مهم آن ١. ترس و نگرانى و ٢. مراقبت كردن از خود يا كسى يا چيزى ست. توامانى دو ترس كه اولى نگرانى صرف و حتى منفعل است و دومى نگرانى از موضع بالا وفعال. اما مهمترين كلمه مرتبط با نگرانى در آلمانى واژه ى 'sehnsucht' است. نگرانى همراه با اشتياق. بخش اول 'seh' از نگاه كردن 'sehen' مى آيد و بخش دوم 'sucht' از جستجو كردن 'suchen'. معادلى در فارسى برايش نمى شناسم و لغت نامه ها ناگزيرا تنها تعريفش مى كنند. 'زهْنْزوخت' عالى ترين احساس فلسفى انسان است براى ادامه دادن. 'زهْنْزوخت' بى رحمانه تكليفش را با 'اميد' حل كرده است. تو در انتظارى،آنهم آنچنان شوريده و مشتاق كه نفْس عمل برايت از نتيجه منطقى آن مهم تر است. 'اميد' همچون خداست، لازم نيست دشمنش باشى. كافى ست آن را از ليست خود خط بزنى. وقتى چيزى نباشد، متضادش نيز خودبه خود حذف مى شود. همچنانكه تضاد ميان شيطان و خدا را با حذف هر دو حل مى كنى، نااميدى را نيز با حذف اميد از دور خارج مى كنى. صبر، بنيان خواست كسى يا چيزى ست با تمام وجود و اوج اشتياق. نيرويى كه ريشه در آسمان ندارد و با صبر منفعلى كه اديان توصيه مى كنند و در حقيقت چيزى جز گدايى كردن نيست، در تضاد مطلق است. گدايى كه ساعت ها در خيابان چشم به دستان عابران مى دوزد نيز بايد صبور باشد و اين كجا و كمين كردن آن حيوان درنده در پشت بوته هاى هستى براى شكار مفاهيم تندرو و فرّار كجا! شكارچى حرفه اى، جستجوى شكار و كمين و مراقبه را از خود صيد بيشتر دوست دارد. من بسيار چيزهاى جالبى در كاراته آموختم و يكى از اين چيزها صبر كردن بود. ما بايد در تمريناتى هفتگى ساعت ها به سمت حريف خيالى مشت و لگد پرتاب مى كرديم و بهترين مان كسى بود كه تامل و صبرش بيشتر بود و چشم در چشمان حريف خيالى در موقعيت فرضى ضربه را وارد مى كرد. حتما ديده ايد كه استاد بزرگ هنرهاى رزمى "بروس لى" چگونه در تمرينات و حتى فيلم هايش با مكث هاى ممتد و طولانى عمل مى كرد. بى جهت نبود كه بروس لى فلسفه خوانده بود و نگاهى فراتر از آمادگى بدنى صرف داشت. وقتى مغز و بدن، سكوت يا صبر را تمرين شده مى فهمد، به هنگام مبارزه ى واقعى واكنش ها به حمله ها اتوماتيك و حمله ها به حريف نابهنگام و غيرقابل پيش بينى مى شود. محمدعلى كلى هم چند راند متوالى يا در فرار و گريز بود و يا دفاع مى كرد و وقتى حريف از نفس مى افتاد، ضربات او آغاز مى شد. عرصه ى زندگى خطرناك ترين مبارزه ها را در پيش دارد. حريفانى خواهى داشت كه بايد بدانى چگونه، چه وقت و چقدر انرژى براى شان مصرف كنى. بايد بياموزى كه چگونه ساعت ها، روزها، ماه ها و شايد سال ها صبر كنى تا زمان حمله فرا برسد. در ستايش حمله نيز بايد بنويسم، همچنانكه در ستايش دفاع. چرا كه گاهى دفاع درست، بهترين حمله هاست.

شاهین نجفی: یک مرد و موسیقیش - اکسپرس تریبون

به شاهین نجفی معمولا به عنوان آن 'شاعر خشمگین' اشاره میشود, ولی آنانی که با این هنرمند صحبت کرده اند میدانند که وی هر چه هست به غیر از عصبانی. در مقابل این موزیسین ایرانی با کیفیت خش داری در صدایش به نرمی سخن گفته, به فرد خاطرنشان میکند که گویا انتخاب هیچ حرفه دیگری به این اندازه در خور وی نمی باشد. وی در حال ترویج کتاب خود 'وقتی خدا خوابه' (انتخابی از ترانه ها و اشعار قابل توجه وی به همراه شرح حالی از وی در مورد زندگیش) در فستیوال ادبیات برلین, بنظر میرسد که طرز برخوردی تقریبا مستعفی نسبت به زندگی داشته, از آنچه پیش آید استقبال میکند
...
اکسپرس تریبون
The Express Tribune with The International New York Times

مهر ۲۲، ۱۳۹۳

من یه دردم - آلبوم ایلوسیون

به هر شکل و لباس و زبون تو هر مملکتی ام / به نام عشق و آزادی و انسان و حیثیتم
به اینکه همه مثل همیم و فقط این یه اصله / به نام انسانیت که زیباترین رسمه

I’m any look and outfit and language in any country
I’m in the name of love, freedom, human and dignity
To that we are all alike and this is just one principle
In the name of humanity that’s the most beautiful tradition




من یه دردم - آلبوم ایلوسیون

شاهین نجفی

من یه ایرانی افغانی ترک آمریکاییم / یه روسم عربم چینییم آفریقاییم
من یه یهودی زرتشتی مسیحی بهاییم / هندو مسلمونمو بی مذهبمو بوداییم
یه ایرانی ام که صفا و سادگی رسممه / یه افغانی ام که تاریخم پر از ستمه
من یه کردم که رفیقم کوه و تفنگه / یه فلسطینم که چهل پنجاه سال تو جنگه
یه آفریقایی سیاه مثل عمق جنگل / اونی که رفتار میشه باهاش مثل انگل
یه آلمانی ام که از نازی ها سیلی خورده / یه حزب که واسه جنایتش آبرومو برده
یه آمریکایی که دست تو دست عراقیا / گریه کردیم تو این جنگ و مرگ و غوغا
یه اشک قشنگ از چشم یه تبتی / که میسوزه تو حسرت آزادی مملکتی
یه ایرانی ام که پرچممو گم کردم / وسط این همه اسم و رسم سردر گمم
به هر شکل و لباس و زبون تو هر مملکتی ام / به نام عشق و آزادی و انسان و حیثیتم
به اینکه همه مثل همیم و فقط این یه اصله / به نام انسانیت که زیباترین رسمه
من یه درد مشترکم فریاد کن منو / دیوارو بشکنو بیرون بزن از این تنو
رها شو رها شو تو وسعت دنیا رها شو / با هر رنگ پوستی و زبونی هم صدا شو
واسه روزی که تمومه زندونا ویرون شن / و چشم مادرا واسه بچه ها گریون نشن
و روح قشنگ هیچ زنی لگدمال نشه / غیرت پر معنی مردها پایمال نشه
و هیچ سری بالا دار نره واسه عقیدش / زنی از ترس خونواده نسوزه تو آتش
روزی که زندگی هیچ کسی تفتیش نشه / ملاک اعتقاد و ایمان تسبیح و ریش نشه
روزی که آزادی تو خیابون همه برابر / زن و مرد کوچیکو بزرگ خواهر و برادر
روزی که همه جا توی صلح و آزادیه / قدم به قدم باغ و درخت و آبادیه
لحظه ای که شاید انسان دوباره معنی بشه / تموم این شعارهای قشنگ عینی بشه
لحظه ای که میرسه شاید ولی من نیستم / من خیلی زود تر از اونچه فکر کنی میمیرم
ولی تو بمون و به یاد شاهین پرواز کن / پنجره های ذهنتو رو به دنیا باز کن
به جای من بخون و بخند و نفس بکش / تو هر لحظه اگه شد این سرود و آواز کن
بذار کوه پیش مرامت تعظیم کنه / آسمون بارون و با اشک تو تنظیم کنه
بذار واسه یه بار شده آدم آدم شه / مثل استعاره ای از شعرای سادم شه

مهر ۲۱، ۱۳۹۳

تظاهرات سنندج و مهاباد در حمایت از کوبانی


ما سرخ نفس مى كشيم ... از ناكجاى جهان تا كوبانى قهرمان
شاهین نجفی


Demonstrators with Shahin Najafi’s Quotes in Support of Kobani
Mahabad & Sanandaj, Iran - October 8&9, 2014

We breathe red … from nowhere in the world to the hero Kobani
Shahin Najafi

سنندج
١٧ مهر ماه ١٣٩٣

Shahin Najafi - Sanandaj


Shahin Najafi - Sanandaj


مهاباد
١٦ مهر ماه ١٣٩٣

Shahin Najafi - Mahabad

Shahin Najafi - Mahabad

Shahin Najafi - Mahabad

مهر ۲۰، ۱۳۹۳

در راه کوبانی



در راه کوبانی

دیدی وقتی کسی از تو می میرد، آن لحظه که می شنوی گریه ات نمی آید؟ گمان می کنی از درون می سوزی و نفست سنگین می شود و تمام وجودت فریاد و نمی توانی. نمی دانم دیده ای یا نه. من دیده ام. صدایی از حنجره ات بیرون می زند، شبیه وقتی آدم خون بالا می آورد. خون، آرام و متین بیرون می جهد. این صدا آن صداست. صدای خفه ی زائو، وقتی درد بچه می کشد. کوبانی و این روزهایش اینطور است. حالا تصور کن با این حالی که داشتم چطور می توانستم چیزی بنویسم. کوبانی ما این بود. صدای ضجه های در خون خفه شده. این لالایی را با شعر و لهجه ای دیگر قبل ها شنیده بودم. مثل باقی لالایی های فولک ما، چیزی از آن چکه می کند که به زبان نمی آید. شاهو که تماس گرفت (کار برادر بر دار را یادت هست؟ این همان شاهوی فرزاد است) فکر نکردم و قرار گذاشتم و یک روز گذشت و با مجید هماهنگ کردیم و نه شعری درست بود و نه حتی ملودی وایده ای. مجید مهندسی کرد و ریفی را با گیتار زد و کمی آمبینس به آن افزود. گفت ساده باشد. آنقدر قبولش دارم که کم پیش می آید نظراتمان دور از هم شود. بعد مثل همیشه چریکی عمل کرد. بساط میکروفن ها را چید و نشستیم و همه با هم تمرین کردیم و خواندیم. شبیه یکی از این ویدئو های رزمنده های کوبانی، چشمانمان را بستیم و لباس کوردی به تن رفتیم کوبانی. انگار بوی باروت و صدای گلوله و خمپاره می آمد و خواندیم. امروز نیما، رفیقی ندیده، از ناکجای جهان با ما سهیم شد و طرحی زد و باقی دوستان هم هرکس در حد توان و حس و حالش کاری کرد در نت و من می بینم و می دانم. انسان تجسد وظیفه است مگر نه؟ پس ما تلاش می کنیم تا فرزندان خلف کسانی باشیم که هنر را در مقام شیپور و پتک به ما شناساندند. تنها اینگونه است که حتی از لالایی خون می چکد. ش.ن.ل.ع

طراح: نیما
Design: Nima


کوبانی
کاری از شاهو, شاهین نجفی و مجید کاظمی

عمر بلندم و برات به جا می زارم
چقدر تلخى براى تو تحمل مى كنم
چكه اى از قلب من لاى لاى لاى
اى روشنايى چشم هاى من
همه ى بود و نبود مادر
دست به من نزنيد كه بدنم زخمى ست
براى خاك كوردستان و كوبانى شهيد شده
فرزندم سرزمين مان چشم به راه توست
اميد و آينده ى مادرت هستى

Kobani
I leave behind my long lifetime for you
So much bitterness I endure for you
A drop from my heart Laay Laay Laay
O the lighting of my eyes
All the mother’s beings and non-beings
Don’t touch my body as my body is injured
It’s martyred for Kurdistan and Kobani land
My child, our homeland is anticipating you
You are your mother’s hope and future

Shahin Najafi - Kobani | feat. Shaho & Majid Kazemi

YouTube


SoundClould

مهر ۱۹، ۱۳۹۳

کوبانی

Kobani - Shahin Najafi


کوبانی
کاری از شاهو, شاهین نجفی و مجید کاظمی

عمر بلندم و برات به جا می زارم
چقدر تلخى براى تو تحمل مى كنم
چكه اى از قلب من لاى لاى لاى
اى روشنايى چشم هاى من
همه ى بود و نبود مادر
دست به من نزنيد كه بدنم زخمى ست
براى خاك كوردستان و كوبانى شهيد شده
فرزندم سرزمين مان چشم به راه توست
اميد و آينده ى مادرت هستى


Kobani
I leave behind my long lifetime for you
So much bitterness I endure for you
A drop from my heart Laay Laay Laay
O the lighting of my eyes
All the mother’s beings and non-beings
Don’t touch my body as my body is injured
It’s martyred for Kurdistan and Kobani land
My child, our homeland is anticipating you
You are your mother’s hope and future

Shahin Najafi - Kobani | feat. Shaho & Majid Kazemi

YouTube

SoundClould

مهر ۱۸، ۱۳۹۳

آدرنالیسم - مجید کاظمی

Adrenalism - Majid Kazemi

آدرنالیسم اولین مجموعه ی مستقل مجید کاظمی عزیز در تاریخ اول نوامبر منتشر میشه.کارهایی پرقدرت و همچون همیشه با نوآوری و اتفاق

‘ADRENALISM’ the first independent collection by dear Majid Kazemi will be released on November 1, 2014. Powerful works and as always with innovation and adventure.


facebook.com/adrenalismalbum
Majid Kazemi
Sculpture: Ali Baghban
Photo: Ali Maleki

مهر ۱۷، ۱۳۹۳

فرمانده را كشتند - چه گوارا

امروز ٩ اكتبر فرمانده را كشتند. اين 'چه' آن 'چه' ى عكس برگردان روى تى شرت هاى فروشگاه نيست. اين چه گواراى رنج و دهقان و سرفرازى و تمام شعارهايى ست كه متوسط ها و ولرم ها ومعتدل ها و مصلحت طلبان و معماران جهان سرمايه از آن مى هراسند. آه فرمانده، ما نسلى هستيم كه تو را نديديم و تفنگت را در گيتارمان تزريق كرديم. فردا را چه ديدى شايد گيتارمان شليك كند ... ش.ن.ل.ع

On this day October 9th they killed the commander. This ‘Che’ is not the same ‘Che’ sticker on t-shirts in the stores. This is the Che Guevara of suffering and peasant and pride and it is all the slogans that the lukewarm and moderates and pragmatists and architects of the capitalism world are feared of. Oh commander, we are a generation that didn't see you and we injected your gun into our guitar. You never know about tomorrow; our guitar may fire.

مهر ۱۶، ۱۳۹۳

شاهين نجفى در فستيوال هنرمندان در تبعيد - برلين

Shahin Najafi in the Festival of Artists in Exile, Berlin
Book Reading and Performing a few Songs
Friday, Oct 24, 2014 - 20:30
Maxim Gorki Theater, Studio Я


Festival von KünstlerInnen im Exil, Berlin
lesen und performen
Freitag, 24.10.2014 -20:30
Maxim Gorki Theater, Studio Я

OFFstimmen

شاهين نجفى در فستيوال هنرمندان در تبعيد
برلين، جمعه ٢٤ اكتبر
كتاب خوانى و اجراى چند ترانه

مهر ۱۵، ۱۳۹۳

خطاب به تواب

خطاب به تواب

البته اين جاى خوشحالى ست كه يك جوان كارورز هنر از گذشته ى ضد زن و ضداقليت هاى جنسى خويش برائت بجويد و نادم و پشيمان دچار فهمى هرچند نارس و خام از مباحثى اينچنينى شود. اما مشكل از آنجايى آغاز مى شود كه "جوان خام" ما گرم نكرده مى خواهد روى تشك، پشتك و وارو بزند و گمان كند عرصه تئورى و جدل گفتار و ديالكتيك هم، رپ خيابانى و ديس و گيس كشى تينيجرهاى تازه به دوران رسيده است. كه هنوز عرقش از راه نه چندان سخت تهران-لندن خشك نشده، بوى عرق سگى دهانش با شراب و شامپاين انگليسى عوض نشده، بخواهد انگشت در سوراخى بكند كه يقينا گزنده است و بايد پادزهر سيلى خوردن در بحث را پيش از اينها خورده باشد، كه نخورده است و بحث و نقد و نظر، زنگ خانه ى همسايه نيست كه بزنى و فرار كنى و لاى تويتر و فيسبوك گم بشوى. مشكل بزرگ كسانى اينچنينى اين است كه دچار شهرتى زودرس در عنفوان جوانى شدند و ناگزيرا غرق در بازى ها و سرگرمى هاى آن و متعاقبا نه وقتى براى خواندن و پربار شدن داشتند و نه مكان و دوستانى براى پروار شدن و نه عرصه اى براى انديشيدن. منتى نيست اگر من بخش وسيعى از انرژى و قدرت خود را صرفا صرف حقوق زنان و حقوق اقليت هاى جنسى كرده ام و پرونده و كارنامه ى كارهايم آنقدر روشن و واضح است كه حتى نيازى در واگويه كردن نمى بينم. اما اگر كسى ناتوانى فهم خود را به گردن اثرى از من بياندازد و كار مرا با خطكش كوتاه خود بسنجد و حساس نبودن شاخك هاى هنرى خود را پشت ديوارهاى فسيلى ذهن خويش، به گردن شعر ما بياويزد و بخواهد از آب گل آلود لجن صيد كند و در بركه ى حقير خويش دچار "خود نهنگ پندارى" شود را مى توانم به راحتى با چند خط به خود بياورم و يادآورى كنم كه اى عزيز، برادر، سرباز سابق وطن -كه بعيد مى دانم با تيرو كمان لاستيكى هم تيرى در كرده باشى!- نقد كردن با عربده كشيدن و درى ورى گفتن هاى لمپن مآبانه و چاله ميدانى توفير دارد: مگسى كجا تواند كه درافكند عقابى ... ما در هر صورت از بازگشت خطاكاران به شعور انسانى و قرار گرفتن حتى ظاهرى آنها در جبهه مدافعان حقوق زنان و اقليت هاى جنسى استقبال مى كنيم.ه

اولين سالگرد انتشار ترامادول



امروز اولين سالگرد انتشار ترامادول است. روزى كه آلبوم به افتخار تولد فريدون فرخزاد منتشر شد. تبريك و تشكر دوباره از همه ى رفقا و هم بغض هايى كه با ما اشتباه مى كنند. فدااا ش.ن


Today is the first anniversary of the release of Tramadol. The day that this album was released in honor of Fereydoun Farrokhzad's birthday. Once again congratulations and thanks to all friends and those who share their sadness and make mistake with us.

Physical CD
iTunes
YouTube
SoundCloud

Majid Kazemi
Ali Baghban
Shahryar Ahadi

مهر ۱۴، ۱۳۹۳

در ستايش دزدى

In Praise of Theft

در ستايش دزدى

آنها در پارتى هايى مختلط و در استخر و كنار ماشين هاى مدل بالا و با مانتو هاى كوتاه بيكينى و بدن هاى برنزه و لباس ها و عينك هاى برند، ناخواسته دست به افشاى حقيقتى زده اند. حقيقت مُجاز شدن دزدى و مَجاز شدن انسان. حقيقت نفرتى كه با آگهى هاى دستنوشته ى فروش كليه، روى ديوارهاى تهران درهم تنيده است. حقيقت شباهت ماهوى و وجودى قارچ هاى سرمايه. حقيقت نتيجه ى تحريم هاى امپراتورى آمريكا. حقيقت فروپاشى و اضمحلال انسان مصرفى، انسان مصرف شده، انسان اسراف. آنها فرزندان سرمايه و شور تجمل و ظهور بدويت نفهم ترين بخش جامعه اند: فرزندان بازار. بازار، پيروز نهايى فشارهاى كمرشكن اقتصادى. سيرك فرزندان دلالان تازه به دوران رسيده. خبط بزرگى ست اگر بى ريشگى بادشده هاى ناشى از رانت هاى دولتى و راهزنان جريان زيرپوستى رفسنجانيسم (خصوصى سازى اسلامى) و باندبازى پابرهنگان لمپن احمدى نژادى را جداى از ساختار سياسى/اقتصادى جهان سرمايه بپنداريم. اشتباه دقيقا از همينجا آغاز مى شود كه گمان كنيم آنها صاحبان اموال خويشند، همچنان كه راهزنان بزرگ جهان نيز مالكان اموال يا سود نهايى دارايى هاى ملت هاى كوچك ترند. پس پيش فرض ما اين خواهد بود: ما غارت شدگان، ما رعايا، ما بى چيزان، ما بى كسان بالاى دار، ما مستمندان بى پناه كه در كارخانه ها و ادارات و پشت فرمان تاكسى ها و در عمق معادن، نفس مى كشيم و ذره ذره و لحظه به لحظه مى پوسيم و جان مى كنيم، صاحبان حقيقى و حقيقت به يغما رفته هستيم. حالا كه اقليتى حاكم با زور تفنگ و تبليغات بر سرنوشت مان اراده مى كنند، فرزندان پسآب خوارهاى بازارى در فضاى حقيقى و مجازى نيز دختران مستجعل و پسران مستعمل خود را با رنگ و لعاب و ادا و اطوار هاى نچسب چند شاهى به رخ مى كشند و فرياد بر مى آورند كه ببينيد هان اى اكثريت فلك زده! آى جماعت درگير نان شب! ما را ببينيد كه چگونه والدين مان سخاوتمندانه سهم نصيب شده از حكومت و سپاه اقتصاديش را با فرزندانشان تقسيم مى كنند. ما را ببينيد و دوباره به ياد بياوريد كه شما شكست خوردگان و بى چيزان هميشگى تاريخيد و ما پسآب زادگان و دلال زادگان و نوكيسگان مدرن، خانم ها و آقايان نانوشته ى شما! كه شما بى چيزان و ما بى همه چيزانيم و با اين حال برترى ازآن ماست. كه ما وارثان سرمايه ايم و شما بردگان ما. اما اما اما ... آنگاه كه در آن بزنگاه، چشمان فرودستان از زور گرسنگى خونين شود و دستان پينه بسته و زخمى كارگران ابزارآلات كار را با تفنگ و دشنه مبادله كنند، ديگر زمانى براى بازگشت نيست. و آن روزها روزهاى وحشت است و خشم و خون. ساعاتى كه گويا خشونت مباح مى شود و كسى را ياراى سخن نخواهد بود. ثروت زيباست اما تنها زمانى كه تقسيم شده باشد .انباشت ثروت دزديدن آن را موجه مى كند. اگر بازپس گرفتن سهم ما از ثروت شما، نامش دزدى ست، ما دزديم. آنچه كه در دستان شماست ريشه در فلاكت چندين سال فشار و درد اقتصادى طبقات فرودست و فراموش شده دارد. تا زمان داريد به بازى و نمايش خويش در اين سيرك ادامه دهيد و يكديگر را بكنيد و بخوريد و بياشاميد، چراكه زمان تسويه حساب فرا خواهد رسيد. آنگاه كه بدهكاران تاريخ، طلبكارانند. ش.ن.ل.ع

مهر ۱۳، ۱۳۹۳

كوبانى قهرمان

Shahin Najafi
ما سرخ نفس مى كشيم ... از ناكجاى جهان تا كوبانى قهرمان

We breathe red … from nowhere in the world to the hero Kobani

مهر ۱۲، ۱۳۹۳

مهر ۱۰، ۱۳۹۳

پریود - تقدیم به رئیس دیوان عدالت اداری کشور

With love dedicated to the Chief Administrative Justice for his sense and understanding of Period ... Kiarostami says "a period of Iran’s history", he understands woman's menstrual cycle … this is exactly the brain period that they say.

با عشق تقدیم به رئیس دیوان عدالت اداری کشور برای فهم و شعورش از پریود .... کیارستمی میگه پریودی از تاریخ ایران، رئیس دیوان عالی کشور عادت ماهیانه زنانه می فهمه ... دقیقا پریود مغزی که میگن یعنی این


مهر ۰۹، ۱۳۹۳

در ستایش عشق


In Praise of Love

در ستایش عشق

انسان بدون آب و غذا و عشق می میرد. پس تنفس چه؟ عشق، نفس است. عدالت و آزادی و لذت در برابرش شکست می خورند، چرا که عشق را عدالتی در کار نیست و جز بند و رنج روزافزون، انسان را چیزی نصیب نمی شود. این یک امر حتمی ست بانو. حتم در این که یقینا تو بهتر و خوب تر از من هستی. اجازه بده بر سر اینکه چه چیز خوب است و درواقع خوبی یک قرارداد است بحث نکنیم. یکی از بزرگ ترین ضعف های من این است، وقتی می خواهم با تو از عاشقانه هایم حرف بزنم پرت می شوم به کودکی ام. مدام باید حالم را با کودکی ام توضیح دهم تا قابل فهم شود. از آن جهان طبیعی حرف می زنم. جهان واقعی انسان رشد نیافته ی بدون فهم. جهان آدم بزرگ ها، جهان دو دو تا چهارتاست. عالم بازی ها و نقاب ها و خنده و گریه های مصنوعی ست. نه مثل گریه های من و تو و خلوت مان. نه حتی مثل جنگ و جدل های بچگانه ی مان. که آنجا به هیچ لبخندی اعتمادی نیست و هرکس دستت را امروز فشرد، فردا احتمالا آنها را به ساطور می سپارد. نباید از یاد ببری. آدم ها بدند؟ نه نه نه. آنها فقط از یکدیگر متنفرند. به دلایل مختلف و گاهی بدون هیچ دلیلی. آدم ها گاهی به تنفر نیاز دارند. اینطور بودنشان معنا پیدا می کند. با تنفر و ساختن دشمن، وجودشان جدی گرفته می شود. حالا ببین تو چقدر دشمن داری و چقدر از دشمنانت متنفری. من عده ای را می شناسم که نام و صدا و صورت من برای شان از هر عذابی دردناک تر است. بعضی ها قابل فهمند و بعضی ها را نمی فهمم. اما نمی توانم از هیچکدام شان متنفر باشم. فقط تعجب می کنم. و بعد تو به من می گویی که خب بچه جان زنگ خونه شون و وقت قیلوله می زنی و می ری اونور کوچه کمین می کنی و بعد که میان فحشت میدن، می زنی با سنگ شیشه شونم میشکونی و با چشای ورقلمبیده وامیستی و نگاشون می کنی که چی؟!!! که هنوز فکر می کنم هفت ساله ام و تاوان شرارت کودکی ام را اینبار نه یک خانواده که جامعه باید پس بدهد و پس می دهد. بعد می افتم روی سینه ات و آنقدر فشارت میدهم که تمام بغض هایم خالی شود. شانه هایم عریض تر می شود. ریشم پرپشت تر. مرد می شوم. مرد. تو بخند. از آن مردها که بوی پیاز و آبگوشت می دهند و موی سینه شان از بالای پیراهن جوانه زده است. سرخ می شوی. از آن مردها که سبیل های از بناگوش دررفته دارند. بس کن خره. اینها که مزاح است. همینقدر اگر آغوشم بزرگ باشد که تنها تو در آن اندازه شوی، کافی ست برای من و این یک حتم جدی دیگر است که دوستش داری. که یادبگیرم چگونه صبوری کنم.                                                                           ه