شاهين الان مد شده با قضیه اسیدپاشی شوخی میکنن آب میپاشن تو صورت دخترا تو خیابون ... این شوخی کثیف رو با منم امروز کردن ... خیلی ترسیدم ... گفتم دیگه صورتم نابود شد ... نمیتونم توصيف کنم تا چه حد ترسیدم ... وحشتناک بود ... خیلی بیشعورن بعضیا ... اين جملات دختر جوانى ست كه در تويتر برايم نوشت. دوباره آن شعر از مارتين نيمولر در برابر چشمانم رژه مى رود: اول سراغ کمونیست ها آمدند، سکوت کردم چون کمونیست نبودم. بعد سراغ سوسیالیست ها آمدند، سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم. بعد سراغ یهودی ها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم. سراغ خودم که آمدند، دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید. عزيز باور كن سكوت آخرين سنگر نيست. تجويز سكوت براى يك جامعه ى عقيم شده، در بهترين حالت مانند مرفين براى معتاد هروئينى ست. حالا جامعه ى ما معجونى است از بى تفاوتى و تمسخر. جامعه اى كه ابتداى دهه ى شصت، قتل عام سربازان و درجه داران و نظاميان دوره پهلوى را ديد و سكوت كرد. بعد مجاهد و فدايى را قتل عام كردند و سكوت كرد. بعد كردها را تكه تكه كردند و سكوت كرد. بلوچستان را تحقير كردند و سكوت كرديم. ترك ها و گيلك ها و لرها را به مسخره كشاندند و سكوت كرديم. سال شصت و هفت آمد و كيلو كيلو انسان را كشتند و خاوران غمگين و فراموش شده ... و سكوت كرديم. هجده تير بى سرانجامى نشستيم و بى پناهى دانشجويان را نگاه كرديم و سكوت كرديم. قتل هاى زنجيره اى شد و سكوت كرديم. واى جان آدم آتش مى گيرد وقتى محمد مختارى و پوينده و سيرجانى ها را به ياد مى آورى. بعد جنبش سبز شد و نوشابه ها شمشير شد و در ماتحت معترضان فرو رفت و سكوت كرديم. اين اواخر زندانيان را لخت مادرزاد در زندان به نمايش گذاشتند و سكوت كرديم. حالا روى دختران و زنان و خواهران و عزيزان مان اسيد مى پاشند. باز هم سكوت مى كنيم؟ نه. راه حل بهترى نيز هست. فلاكت مان را به مضحكه مى كشيم. بازى مى كنيم. كسى روى مردان و پسران مان كه اسيد نپاشيده!!! زن مگر چيزى بيش از چند سوراخ براى تخليه ى مردان ست؟! سكوت نمى كنيم، مسخره مى كنيم. آب وحشت روى صورت دختران مان مى پاشيم تا از ياد نبرند در كجاى جهان نفس مى كشند. انسان آن فراموش شده ترين مفهوم، آن غائب لگدمال شده و لجن مال شده زير عناوين دين و ميهن و اخلاق است. سيستم اسيدپاش، اميد و تدبير را در شيشه هاى پلاستيكى روى صورت قربانيان منتخب مى پاشد. رسانه ى ملى سكوت مى كند. دولت سكوت مى كند . آنها هم كه تصور طعم اسيد را نمى شناسند، موضوع را به مسخره و شوخى مى كشند. تعجب نكن عزيز، اين حقيقت ماست. ما از چهره هاى له شده ى قربانيان اسيد متنفريم، چرا كه ظاهر آنها شبيه باطن ماست. تخريب شده، بيمار و زشت.