در تاريخ ١٧ مارچ ٢٠١٧ به همت "برونه پاساژه" در شهر وين جلسهى گفتگويى به زبان آلمانى دربارهى "هنر" برگزار شد و من افتخار داشتم تا اولين ميهمان اين سلسله گفتگوها باشم. گفتگويى با مديريت خانم "سابينه كوك" و همراهى و هماهنگى دوستان هنرمند و عزيزم در شهر وين.
بخشى از آنچه كه ذهن مرا در اين چند سال اخير در فلسفهى هنر مشغول كرده است، تلاش براى فهم مقولهى هنر در جهان امروز است. بخشى كوتاه از فكرها و پرسشهايم را كه در جلسه به آنها اشاره شد با شما به اشتراك مىگذارم: همانطوركه ميان مفهوم "خالق" و "توليدكننده" تفاوت وجود دارد، "آفرينش هنرى" نيز با "فست فود سرگرم كننده" (اينترتيمنت) متفاوت است. "عظمت"، "يكبارگى" و "نابهنگامى" سرگرم كننده نيستند و امر سرگرم كننده هم عارى از آنهاست. سرگرمى، ابتذال هنر است.
شرط ساخته شدناش فراموشى و بيهوشى مخاطب يا مصرفكننده است؛ منطق جهانى كه مىگويد: فقط خوش بگذران!
آيا هنر حتما پيچيدگىست؟ نه هنر امكان براى خلق ناممكنهاست و "ناممكن" تنها براى ضعفا پيچيده است و نه براى قدرتمندان در روح، چراكه آنها بسيار ساده و صميمىاند.
پس هنر ساده نشده است، هنر سادهانگارانه شده است.
عظمت هنر در برابر جهان سرگرمىها و محصولات بىمفهوم تحقير شده است. "اينترتيمنت" چاه عميق و سياهيست در برابر شعور انسان. رقص ها و بازى ها و جشن هاى اين جهان عظيم شعور ندارند و تنها آفرينندهى امكانهاى مصرفند و انسان را متوجه هستى انسان نمىكنند و انسان را به تاريخ و أساطير و مفاهيم بازنمىگردانند. از درون تمام حركتهاى جمعى تنها فرديتهايى نمايشى سربرمىآورند، تا در نهايت مصرف شوند. عظمت در آينده است اما "توهم اين عظمت"، انسان را مدام به حسرت گذشته وا مىدارد.اين جهان مصرف است و نه مخاطب! همه چيز خريد و فروش مىشود و ارزش چيزها براساس چيزى خارج از خود آنها تعيين مىشود و محصول هنرى نيز در نهايت خود را در ميان انبوهى مفهوم "كالا" تعريف كند. بخشى از پرسشهاى زنده پيشروى من اينگونه است:
كار يك اثر هنرى چيست؟ ترسيم أفق هستى بشر "در فرم"، "با فرم" و "براى فرم" يا درگير شدن با مفاهيم و معناها؟
آيا هنر مىتواند جهان ابزورد، مبتذل و بىمعناى
ما را معنادار كند؟
عنصر جادويى هنر چيست؟ آيا هنر يك بازى سحرآميز است؟
ارزش يك اثر هنرى چگونه است؟ اهميت و ضرورت هنر در چيست؟ مبانى سنجشهاى ما در هنر چيست؟
شكل مواجههى هنر با قدرتها و نهادها چگونه است؟
و در نهايت هنر در هستى بشر در مقام پرسش است يا پاسخ؟
بخشى از آنچه كه ذهن مرا در اين چند سال اخير در فلسفهى هنر مشغول كرده است، تلاش براى فهم مقولهى هنر در جهان امروز است. بخشى كوتاه از فكرها و پرسشهايم را كه در جلسه به آنها اشاره شد با شما به اشتراك مىگذارم: همانطوركه ميان مفهوم "خالق" و "توليدكننده" تفاوت وجود دارد، "آفرينش هنرى" نيز با "فست فود سرگرم كننده" (اينترتيمنت) متفاوت است. "عظمت"، "يكبارگى" و "نابهنگامى" سرگرم كننده نيستند و امر سرگرم كننده هم عارى از آنهاست. سرگرمى، ابتذال هنر است.
شرط ساخته شدناش فراموشى و بيهوشى مخاطب يا مصرفكننده است؛ منطق جهانى كه مىگويد: فقط خوش بگذران!
آيا هنر حتما پيچيدگىست؟ نه هنر امكان براى خلق ناممكنهاست و "ناممكن" تنها براى ضعفا پيچيده است و نه براى قدرتمندان در روح، چراكه آنها بسيار ساده و صميمىاند.
پس هنر ساده نشده است، هنر سادهانگارانه شده است.
عظمت هنر در برابر جهان سرگرمىها و محصولات بىمفهوم تحقير شده است. "اينترتيمنت" چاه عميق و سياهيست در برابر شعور انسان. رقص ها و بازى ها و جشن هاى اين جهان عظيم شعور ندارند و تنها آفرينندهى امكانهاى مصرفند و انسان را متوجه هستى انسان نمىكنند و انسان را به تاريخ و أساطير و مفاهيم بازنمىگردانند. از درون تمام حركتهاى جمعى تنها فرديتهايى نمايشى سربرمىآورند، تا در نهايت مصرف شوند. عظمت در آينده است اما "توهم اين عظمت"، انسان را مدام به حسرت گذشته وا مىدارد.اين جهان مصرف است و نه مخاطب! همه چيز خريد و فروش مىشود و ارزش چيزها براساس چيزى خارج از خود آنها تعيين مىشود و محصول هنرى نيز در نهايت خود را در ميان انبوهى مفهوم "كالا" تعريف كند. بخشى از پرسشهاى زنده پيشروى من اينگونه است:
كار يك اثر هنرى چيست؟ ترسيم أفق هستى بشر "در فرم"، "با فرم" و "براى فرم" يا درگير شدن با مفاهيم و معناها؟
آيا هنر مىتواند جهان ابزورد، مبتذل و بىمعناى
ما را معنادار كند؟
عنصر جادويى هنر چيست؟ آيا هنر يك بازى سحرآميز است؟
ارزش يك اثر هنرى چگونه است؟ اهميت و ضرورت هنر در چيست؟ مبانى سنجشهاى ما در هنر چيست؟
شكل مواجههى هنر با قدرتها و نهادها چگونه است؟
و در نهايت هنر در هستى بشر در مقام پرسش است يا پاسخ؟