In Praise of Patience
در ستايش صبر
در ستايش صبر
ابتدا نوشته هاى پيشين را بخوان. اگر واقعا هيچ نكته ى جديدى نياموختى و هيچ كجاى احساست دچار حيرت نشد، در همين خطوط ابتدايى از اين متن خداحافظى كن و مطمئن باش اتفاق عجيب و غريبى نمى افتد. اين نوشته ها مهم ترين هدفى را كه دنبال مى كنند آموزش تحليلى ست. براى من همان اندازه كه شعر بر رنج ها مى افزايد، نثر از رنج هايم مى كاهد و خلوتم را پر بار مى كند. بايد در ستايش نثر هم بنويسم، با اينكه ميلان كوندرا رمان را مختص غربى ها مى داند و با نشانه رفتن تاريخ بى بنيه بودن نثر و مخصوصا رمان در شرق، مطلب را تا به امروز نيز كش مى دهد. اما من گمان مى كنم مسئله نفس نثر نيست، مشكل تفاوت شكل روايت در غرب و شرق است. ما شرقى ها اتفاقا ايده پردازان قهارى هستيم اما اساتيد غرق شدن در عمقيم و عموما از سطح غافل مى شويم. ما مى توانيم، ماهرانه فكر مى كنيم، اما توان نگاه كردن مان ضعيف است. چرا نمى توانيم نگاه كنيم؟ چون صبر را در مقام كمين و شكار كردن نمى شناسيم. ما هميشه غواصان خوبى بوديم كه صيد ارزنده ى خود را بى توجه مى فروشيم و مرواريدهاى مان را در شكل هايى ديگر دوباره به ما مى فروشند. گمان مى كنى چرا جهانگردان نامى، عموما از غرب هستند؟ چون مبناى جهانگردى نگاه كردن است. ما مى بينيم اما نگاه نمى كنيم. در نگاه كردن هيجان و دلهره اى وجود دارد كه بيننده را به وحشت مى اندازد. اى كاش در فارسى ميان نگران و نگاه كردن از جهت لغوى نيز ارتباطى وجود داشته باشد. در آلمانى
'sorgen'
را داريم كه دو مورد استفاده مهم آن ١. ترس و نگرانى و ٢. مراقبت كردن از خود يا كسى يا چيزى ست. توامانى دو ترس كه اولى نگرانى صرف و حتى منفعل است و دومى نگرانى از موضع بالا وفعال. اما مهمترين كلمه مرتبط با نگرانى در آلمانى واژه ى
'sehnsucht'
است. نگرانى همراه با اشتياق. بخش اول
'seh'
از نگاه كردن
'sehen'
مى آيد و بخش دوم
'sucht'
از جستجو كردن
'suchen'.
معادلى در فارسى برايش نمى شناسم و لغت نامه ها ناگزيرا تنها تعريفش مى كنند. 'زهْنْزوخت' عالى ترين احساس فلسفى انسان است براى ادامه دادن. 'زهْنْزوخت' بى رحمانه تكليفش را با 'اميد' حل كرده است. تو در انتظارى،آنهم آنچنان شوريده و مشتاق كه نفْس عمل برايت از نتيجه منطقى آن مهم تر است. 'اميد' همچون خداست، لازم نيست دشمنش باشى. كافى ست آن را از ليست خود خط بزنى. وقتى چيزى نباشد، متضادش نيز خودبه خود حذف مى شود. همچنانكه تضاد ميان شيطان و خدا را با حذف هر دو حل مى كنى، نااميدى را نيز با حذف اميد از دور خارج مى كنى. صبر، بنيان خواست كسى يا چيزى ست با تمام وجود و اوج اشتياق. نيرويى كه ريشه در آسمان ندارد و با صبر منفعلى كه اديان توصيه مى كنند و در حقيقت چيزى جز گدايى كردن نيست، در تضاد مطلق است. گدايى كه ساعت ها در خيابان چشم به دستان عابران مى دوزد نيز بايد صبور باشد و اين كجا و كمين كردن آن حيوان درنده در پشت بوته هاى هستى براى شكار مفاهيم تندرو و فرّار كجا! شكارچى حرفه اى، جستجوى شكار و كمين و مراقبه را از خود صيد بيشتر دوست دارد. من بسيار چيزهاى جالبى در كاراته آموختم و يكى از اين چيزها صبر كردن بود. ما بايد در تمريناتى هفتگى ساعت ها به سمت حريف خيالى مشت و لگد پرتاب مى كرديم و بهترين مان كسى بود كه تامل و صبرش بيشتر بود و چشم در چشمان حريف خيالى در موقعيت فرضى ضربه را وارد مى كرد. حتما ديده ايد كه استاد بزرگ هنرهاى رزمى "بروس لى" چگونه در تمرينات و حتى فيلم هايش با مكث هاى ممتد و طولانى عمل مى كرد. بى جهت نبود كه بروس لى فلسفه خوانده بود و نگاهى فراتر از آمادگى بدنى صرف داشت. وقتى مغز و بدن، سكوت يا صبر را تمرين شده مى فهمد، به هنگام مبارزه ى واقعى واكنش ها به حمله ها اتوماتيك و حمله ها به حريف نابهنگام و غيرقابل پيش بينى مى شود. محمدعلى كلى هم چند راند متوالى يا در فرار و گريز بود و يا دفاع مى كرد و وقتى حريف از نفس مى افتاد، ضربات او آغاز مى شد. عرصه ى زندگى خطرناك ترين مبارزه ها را در پيش دارد. حريفانى خواهى داشت كه بايد بدانى چگونه، چه وقت و چقدر انرژى براى شان مصرف كنى. بايد بياموزى كه چگونه ساعت ها، روزها، ماه ها و شايد سال ها صبر كنى تا زمان حمله فرا برسد. در ستايش حمله نيز بايد بنويسم، همچنانكه در ستايش دفاع. چرا كه گاهى دفاع درست، بهترين حمله هاست.