آنها بى شك دروغ مى گويند. عموم كسانى كه در دفاع از "آزادى بيان" با پيش و پس گفتن "اما" و "اگر" و "البته" سخن سرايى مى كنند، دروغ مى گويند. اين اداى احمقانهى "با اينكه آنها فرهنگ و مذهب ما را مسخره كردند، اما قتل شان را محكوم مى كنيم" علاوه بر تغيير صورت مسئله، يك شادمانى رذل و كثيف را نيز در خود پنهان دارد كه يعنى ببينيد، جزاى توهين و تمسخر اين است. همكيشان ما مى كشند و ما تسليت مى گوييم!
چارلى ابدو و ناشرش "شارب"، به شدت چپ، ضدكنترل، اخلاقگريز و مذهب ستيز بودند و هيچ شباهتى با اين مرده خوارهاى ايرانى و اين جماعت عصا به دستِ حقوقِبشربگير -از كارتونكِشاش تا مجرى و خبرنگار و فعال فيسپوكىاش- نداشتند. چگونه است كه رنگ به رنگ شدهها و مداحان دولت، براى آزادى بيان و قتل تندروترين هنرمندان اروپايى، علم و كتل به راه انداختهاند؟ آيا اين چيزى جز همان بازى و اداهاى چندشاهى هميشگى ست؟
ماجراى چارلى ابدو حتى اسلاميست هاى ايرانى را به واكنش واداشته است. اگر اينها -كه به قول خسرو خوبان اطلاعات، زمانى خودشان قاتل بودند- از اسلام به اصطلاح افراطى اعلام برائت مى كنند، پس بايد مفهوم افراطى گرى و تروريسم دوباره واكاوى شود و آن پرسش هميشگى و طنزآلود را همچنان مطرح كرد كه حقيقتا اسلام رحمانى و انسانى چگونه اسلامى ست؟
لزوم انكار مذهب كشنده (فاشيسم با قوهى دينى)، مبارزه و صفكشى در برابر نژادپرستى و خارجى ستيزى (فاشيسم با قوهى ملى) را تعطيل نمى كند. فاشيسم در هر شكلى سالهاست كه حرف هايش را زده است، پس بايد خفه شود. فاشيسم بر دو استوانهى مذهب و مليت استوار است و هر سيستمى كه اين دو را ستايش مى كند، تخم فاشيسم را در جامعه مى پروراند و بلقوه فاشيست است.
ش.ن.ل.ع