SHAHIN NAJAFI OFFICIAL BLOG

دی ۲۵، ۱۳۹۴

يک گل سرخ - خالکوبی

Shahin Najafi Tattoo


پندارى امشب
از قديسانم من
ماه را به دستم دادند
و من دگربار به آسمانش نهادم
و خدا اجرم داد
يک گل سرخ
با طيفى از نور - لوركا

طرح و اجرا
علی باغبان

آذر ۱۲، ۱۳۹۴

برای گلایول - گفتار یازدهم

او را می‌زنند او را به بی رحمانه‌ترین شکل می زنند. وقتی آزاد بود گفتند چرا در زندان نیست و حالا در زندان است و می‌گویند باید بمیرد تا وقتی مرد با جنازه‌اش سلفی بگیرند. این واقعیت جامعه‌ی ایران است. وقتی می‌گویم واقعیت یعنی آنها که واقعا زندگی می‌کنند و نه فرودستان و نه بیچارگان و نه فراموش‌شدگان تاریخ! آنها را می‌گویم که پدرحاجی‌شان آنقدر پول داشت که خرج تحصیل‌شان در غرب را فراهم کند. آنها را که آنقدر بیکار و بی‌عار هستند که در سیاه‌ترین روزهای ایران مانند حشراتی ناقل بیماری‌های فرهنگی در فضای بی پدر و مادر ایرانی بچرخند و فحاشی کنند. همان‌ها که وجودشان، تمام تفکرات و احساسات‌شان تقلبی و دزدی‌ست و به پشتوانه‌ی یک سیستم امنیتی، خودفروش‌ها و آدم‌فروش‌ها را پروار می‌کنند.
آنها که ریشه‌هایشان را باید تا قلب اتاق‌های اطلاعات رصد کرد. باید به این دولت جدید تبریک و دست‌مریزاد گفت! اینها می‌دانند که این روزها کشتن آدمها خرج دارد، پس بهتر است آنان را به لجن کشید! انتظار نداشته باش که دولت ته‌ریش و لبخند و امید و تدبیر سربازان بسیجی دهان گشادش را با باتوم و زنجیر و پنجه بکس به خیابان بکشاند، نه! آنها جانوران اجیرشده‌ي بی مزد و منتی دارند از جنس لمپن‌های سیاهپوش گوبلز! اینبار پشت ماسک‌هایی که ما نمی‌شناسیم!
همان جوک‌سازهای ماجرای اسیدپاشی! همان طنازهای مرگ حاجی‌ها! همان کول‌های همیشه مچکر! همان دلقک‌های متوسط که از ترس تصور کهریزک به لودگی و مسخرگی می‌افتند! آنقدر وقیح و بی‌شرم شده‌اند که رفقای اطلاعاتی‌شان شاعر را بی حکم می‌گیرند و اراذل و اوباش‌ مجازی که از صدای باد شکم رم می‌کنند، شادمانه کف می زنند و جشن می‌گیرند! نگاه کنید چند رسانه به این خبر پرداخته‌اند؟ مگر ما مرده‌ایم که این جماعت اینطور بر تن شاعر زندانی شلاق می‌زنند؟
بر تن شاعری که در بدترین و سخت‌ترین لحظه‌های تهدید و مرگ بر سر باورش ایستاد و کوتاه نیامد و توبه نکرد. به کرده و نکرده‌اش اقرار نکرد. همکارانش را نفروخت و از ترس جهنم به مار غاشیه پناه نبرد. تن به رای دولت نداد و سعی نکرد که جذب اصلاح‌طلبان و رسانه‌ها‌ی بی‌طرف حقوق‌بگیر شود. به فاشیسم وطنی دهن‌کجی کرد و فاشیسم مذهبی را به سخره گرفت! گلرویی حتی وقتی دشمن و بدخواهش بد می‌دید در دفاع از حقوقشان کوتاهی نمی‌کرد. فرشته و معصوم نیست اما با موقعیتی که داشت خیلی بیشتر از دیگران می‌توانست به بدنه‌ی سیستم بچسبد و تنها برای عشقی مهمل و یک وطن تخیلی و یک مشت مفاهیم بی‌ربط ترانه بسراید و پولش را بگیرد و فحش هم نخورد. چرک قلب و کینه‌ی عمیق این جانوران مجازی ربطی به نقد کار گلرویی ندارد و اگر داشت، باید در گفتمانی حرفه‌ای دنبال می‌شد و نه با قداره‌کشی و لات‌بازی مجازی! این نفرت و کینه و دشمنی ریشه در جایی دیگر دارد.


آذر ۱۱، ۱۳۹۴

میرزا کوچک خان جنگلی

Mirza Kuchik Khan Jangali


با گيلك‌ها كارى كردند كه از زبان و فرهنگ‌شان شرمگين شوند. "ميرى" شد نماد گيلان! و گيلانى‌ها شدند رجب و نازآقا! فاشيسم دولتى به دروغ تاريخ پيش از سال ١٣٠٠ گيلان و عصر مشروطه را حذف كرد تا خود را نجات‌دهنده بنامد! فاشيسم همچنانكه لباسها را متحد و يكدست كَرد، زبان را كشت تا سالها و سالها، شهرستانى‌ها، فارسى مركزنشين را با لكنت حرف بزنند و بعد گيلكى شد لهجه‌اى دروغين و بزودى همين لهجه‌ى تقلبى هم مى‌ميرد . ميرزا اين روزها را مي‌ديد و مى‌دانست در سايه دول غربى و حكومت فاشيستى وطنى، جز بندگى و بردگى چيزى نصيب ايرانيان نمى‌شود! در چنين روزى ميرزا را سر بريدند. ١١ آذر ١٣٠٠

آذر ۱۰، ۱۳۹۴

دستگیری یغما گلرویی

Yaghma Golrouee

موافقت نامه ی هسته ای بین رژیم اسلامی ایران و كشورهای ٥+١ باعث شده است جمهوری اسلامی تصور كند حقوق بشر از این پس مشكلی بر سر روابطش با غرب نخواهد بود، چرا كه بنابر تصور رژیم، غرب ریسك شكست این قرارداد را به خاطر اعتراض به نقض حقوق بشر نخواهد پذیرفت؛ به دلیل همین تصور است كه رژیم ایران گستاخانه تر از همیشه به نقض مكرر حقوق بشر می پردازد. در مدت زمان پس از امضای این موافقت نامه، آمار اعدام به شدت افزایش یافته است، فعالین كارگری به شیوه ای مشكوك در زندان ها درگذشته اند، شاعران، نویسندگان و هنرمندان و... دستگیر و زندانی شده اند و دایره ی دستگیری ها تا اعضاء گروه های فعال در شبكه های اجتماعی گسترده شده است. همچنان كه اطلاع دارید، همین نقض مكرر حقوق بشر توسط رژیم ایران در ماه گذشته به صدور قطعنامه ی دیگری در مجمع عمومی سازمان ملل و در محكومیت این رژیم انجامید. قطعنامه ی A/C.3/70/L.45

دوشنبه سی ام نوامبر سال ٢٠١٥، یغما گلرویی، شاعر و ترانه سرای مشهور ایرانی در منزلش بازداشت و به مكان نامعلومی منتقل شد و خانواده، دوستان و همكارانش از محل و شرایط زندانی شدن او بی خبرند و نگران جان او هستند. از شما انتظار داریم و از شما تقاضا می كنیم حقوق بشر در ایران را به عنوان یك اولویت اصلی در نظر گرفته و اجازه ندهید قربانی معاملات سیاسی شود.
جمعی از شاعران، نویسندگان، هنرمندان و فعالین حقوق بشر


The Arrest of Yaghma Golrouee

The nuclear deal between the Islamic Republic of Iran and the P5+1 countries has convinced the Iranian regime that human rights violations are no longer an issue in its relationship with the west. The regime assumes that the western world is not going to risk this deal by protesting against human rights violations. It is due to this assumption that the Iranian regime continues to insolently violate human rights. In the period of time since the nuclear deal the number of executions has increased significantly, labor activists have suspiciously died in prison. Poets, writers and artists have been arrested and imprisoned and the circle of detention has extended to social media activists. As you all know, these continuous human rights violations in the past month have resulted in yet another UN General Assembly Resolution A/C.3/70/L.45 on the promotion and protection of human rights in Iran and condemnation of this regime.

On Monday, November 30, 2015, Yaghma Golrouee, a well-known Iranian poet and songwriter was arrested at his home and transferred to an unknown location. His family, friends and fellow writers, poets and artists are worried about the location and condition of his custody and fear for his life. We expect and urge you to regard human rights in Iran as a main priority and not to allow it to be sacrificed for political deals.

(A Group of Iranian Poets, Writers, Artists and Human Rights Activists)
#‎FreeYaghma

آذر ۰۲، ۱۳۹۴

پناهنده - گفتار دهم

Refugee

باید بنشینم و عکس‌ها را نگاه کنم! باید خبرها را بشنوم و بخوانم و همین کافی‌ست تا از درون منفجر شوی! من هم زمانی زندگی‌ام آن شهر بارانی و مردم عبوس و عشق‌های غمگین‌شان به فوتبال ستمدیده و قهرمان‌های مرده‌اش بود و دریایی که آن اواخر دیگر نان نمی‌داد و جان می‌گرفت. اما وقتی دیگر دلیلی برای ماندن نداشته باشی کوله‌ات را جمع می‌کنی و می‌روی! وقتی کسی از من از مهاجرت می‌پرسد می‌گویم ببین به مرز مرگ و زندگی رسیده‌ای یا نه! آنوقت بیا! حالا اینها، همینها همین لب‌دوخته‌ها همینها که من هستند! اینها که باید بمیرند تا مرگ‌شان خبری شود! پشت مرزهای قانونی! پشت خاطرات مشترک‌مان! به چشم‌هایشان نگاه کن!
من اینها را می‌شناسم. اینها هم‌محلی‌های منند! هم‌محلی‌های زحمت و زجر و ذلت! هم‌محلی‌های فقر و فحش و فضاحت!
اینها فرزندان لب‌دوختگان تاریخ‌‌اند
اینها که دهان‌ نداشتند و لب‌های سکوت‌شان را در
در غریب‌ترین غربت‌ها دوختند
تا شاید دیده شوند!
با چشمانی مغرور و عجیب غمگین!


آبان ۲۷، ۱۳۹۴

قرآن - گفتار نهم

پیرو پروژه‌ی معرفی کتاب به دوستان كتابى كه امروز به شما معرفى مى‌كنم نامش قرآن است. به اعتقاد مسلمانان نويسنده‌ى اين كتاب موجودى فرازمينى به نام الله مى‌باشد. اين موجود فرازمينى از طريق شخصى به نام محمد فرزند عبدالله و به صورت تدريجى ١١٤ بخش يا سوره را به ٥٠ نفر ديگر منتقل كرد. اين افراد با تلاش براى حفظ اين بخشها و پس از مرگ محمد و در طول حكومت جانشينانش آنها را به صورت يك كتاب جمع‌آورى كردند. مسلمانان قرآن را يك معجزه ميدانند. به عقیده‌ی مومنان به قرآن ، انسان می‌تواند بدون نیاز به خواندن و فهمیدن کامل قرآن به آن ایمان بیاورد و اینرا یکی از بزرگترین معجزات قرآن می‌دانند. به عقیده‌ی آنها، فرامین قرآن جهانشمول و فرامکانی وفرازمانی‌ست، يعنى انسانها از صحراى عربستان تا قلب قطب شمال مى‌توانند با اجرای فرامين قرآن زندگى درست و مناسبی داشته باشند. قرآن برخلاف بسيارى از كتابهای موجود، رشد فكرى، بلوغ ذهنى، ترویج صلح‌طلبى، انساندوستى، رعايت حقوق زنان، رعايت حقوق حيوانات، حل تمامى مشكلات اجتماعى وسیاسی، حل بحران فقر، اعتلای ازادی، اجرای عدالت اجتماعی، حل و رفع تمامی تضادهاى فلسفى و منطقی و در نهايت سعادت و خوشبختى کامل زندگى انسانها در هرجا و هرزمان و به هر شكلى را موجب‌ می‌شود. هیچ کتابی زیبایی و شیوایی و فصاحت و بلاغت و کمال قرآن را ندارد.
با این توصیفات شاید لازم باشد که هر انسان عاقلی حتی برای یکبار هم که شده این معجزه را مطالعه کند، اما پیش از مطالعه و فهم آن باید به آن ایمان بیاورید. یعنی در ابتدا نیازی به مغزتان نخواهید داشت. وقتی ایمان آوردید و آن را با ایمان‌تان خواندید، می‌توانید مغزتان را آرام فعال کنید تا آنچه را که غیرقابل فهم است به دیگران بفهمانید، حتی پیش ازاینکه آنرا خود فهمیده باشید! قرآن در این زمینه یعنی فهماندن قرآن به بی‌ایمان‌ها یا همان کافران روش‌های جالبی را پیشنهاد می‌دهد که هم در نص صریح آن موجود است و هم خود شخص محمدبن‌عبدالله در زمان حیاتش از این روش‌ها استفاده‌های لازم را کرده است.
باشد تا همگی رستگار شوید

فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ


آبان ۲۲، ۱۳۹۴

بی‌شناسنامه‌ها - گفتار هشتم

جایی بودیم و پرسش و پاسخ هم بود که یک خانم اهل افغانستان از من پرسید: شما که از انسان می‌گویی چرا درباره‌ ی افغانستان چیزی نخوانده‌ای؟ گفتم اشاره کرده‌ام اما کافی نبوده حتما! بعد موبایلم را درآوردم و بخشی از دموی تراک سلام را (که هنوز منتشر نشده بود) پخش کردم، وقتی می‌گویم سلام منو برسون به بی‌شناسنامه‌ها، بچه‌های افغان! همین! اما حالا هرجا این کار را می‌خوانم صدها دهان با من به آنها سلام می‌فرستند! به قندهار و کابل و هرات، به غوریان وبامیان و مزارشریف!
اما در این چند روز گذشته، دولت آلمان تحت فشار دلواپسان فاشیست، تمام زور و توان خود را ذخیره کرده تا افغانستانی‌های پناهنده‌ را اخراج کند! چرا؟ مگرنه اینکه پیش از این همین‌ دول مهربان، دموکراسی و آزادی را با بمب به افغانستان پرت کردند؟ خوب آنها را به کشورشان باز می‌گردانند تا شاید بتوانند دروطن امن خود سهمی از مرگ داشته باشند! اما نوبل ملاله را چه کنیم؟ نکند دخترک نمی‌داند تیر حقیقی از کجا شلیک شده که با شرکاء عکس یادگاری می‌گیرد؟! از تفنگ حقوق‌بشر در دستان طالبان؟! نه نه نه ما شکاکان را چه به حقیقت آزادی؟! ما تنهاهمین مرگ‌های فجیع و غریبانه‌‌‌‌‌‌ و نمایش عربده‌های توخالی دولتمردان، آن پهلوان‌پنبه‌های پوچ و تاریخ خونی هزار هزار هزاره‌ی سربریده را می بینیم و گویا طعم تلخ امنیت و بوی تند تریاک آزادی را نمی‌فهمیم! چه کنیم شعور دستگاه گوارش ما با مفاهیم مک‌دونالدی و گوشت بشر برشته شده در منطق کی‌اف‌سی میانه‌ای ندارد! من کارگر فست‌فود‌ها بود‌ه‌ام و می‌دانم که گوشت‌های یخ‌زده‌ی آنها تاریخ مصرف‌شان تمام شده! تمام این مدت می‌خوردیم و بالا می‌آوردیم. شاید زمانش رسیده که رژیم غذایی‌مان را یکسره تغییر دهیم!


آبان ۱۳، ۱۳۹۴

همه چی دروغه - آلبوم توهم

“همه چی دروغه“ مانیفست و بیانیه‌ی من درباره‌ی حس من نسبت به جهان آدم‌ها بود. من همان موقع هم به قضاوت اجتماعی بی‌اعتماد بودم و همچنان هستم. رابطه یعنی یه معامله که سود بده! این را گفتم و بعدها بیشتر فهمیدم که چطور دوستی‌ها و دشمنی و تمام روابط انسانی، ارتباط مستقیم و جدی به معامله دارد و آدم‌ها خودشان را در این معامله‌ها تعریف می‌کنند. در این کار جایی از سعید اسم برده‌ام که منظورم سعید سلطانپور بود. سعید سلطانپور را عموم مردم نمی‌شناسند. شاعر و نمایشنامه‌نویسی سرکش که در هر دو سیستم حکومتی، زندانی و شکنجه شد و در انتها،همان اوائل انقلاب در روز دامادی‌اش، او را روبودند و کشتند. اما چگونه می‌توان صادقانه‌تر از این به مردم گفت و از آنها خواست که به خودشان بازگردند؟ سرباز که بودم. پیرمردی در قلب بوئین‌زهرا با گوسفندهایش بود و گفت پسر جان یه جور حرف بزن بفهمیم چی میگی؟ گفتم بابا جان این گوسفندها نمی‌دانند که نمی‌دانند؟ خندید و گفت می‌دونن پسرم اما نیشون نمیدن! در خودم له شدم! آدم‌ها یا خود را می‌فروشند یا دیگران را! آنها که اهل معامله نیستند در تنازع بقا حذف می‌شوند. باید یاد بگیری که جنست را چطور بفروشی. سقراط را نگاه کن! دقیقا رای اکثریت به او شوکران می‌خوراند. انقلاب را نگاه کن! خمینی را رای اکثریت بر سر کار می‌آورد. هیتلر و نازیسم را ببین! آنها هم در قلب مردم جای داشتند. پس آیا حقیقت از جمعیت دور است؟ حقیقت را نمی‌دانم، اما واقعیت حتما در جمعیت است! باید از غار تنهایی‌ات بیرون بزنی و در میان زامبی‌ها بچرخی و سخن بگویی. حالا اگر کسی دستت را گاز گرفت، خرج و رنج داستان است. به غارت بازگرد و درمانش کن! آنکه دوستدار دانستگی‌ست باید رنج کشیدن را بیاموزد و هرلحظه آماده باشد تا برای این رنج بمیرد. شاهین از زندگی سخن بگو! کسی که برای مرگش برنامه‌ای نداشته باشد از زندگی چیز زیادی نمی‌داند. خوشا به حال ما شکاکان! خوشا به حال ما بدبینان! خوشا به حال ما تنهایان در جمع! خوشا به حال ما که دروغ هنر را باور کرده‌ایم.

همه چی دروغه

جهان و به دو قسمت اگه تقسیم کنی
یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی‌

حکمن یه عده خوبن و بقیه بدن
چند تا رفیقنت و بقیه همه دشمنن

طرف تو همه صافن و لوتی و با مرام
طرف دیگه حتما پلیدن و هیولان

ولی‌ دروغه وقتی‌ بفهمی یه جنسن
دو طرف این وسط فقط تو رو بازی دادن

تو میشی‌ پله بقیه بالا میرن
ازت تو چشات نیگاه میکنن و بهت میخندن

میشه دائم باهات از امید و اعتماد بگن
تو باور میکنی‌ اونا تو رو به گور میسپارن

تو یه دستمال چرکی تو دستشون
همین لجن روحشون و با تو پاک میکنن

نگاه میکنی‌ به دو رو برت میبینی‌
همه گیر کمر و شکم اینه مرام رمه

هورا میکشن برات میشی‌ شاعر ملی‌
ارزش داری براشون آره خیلی‌

مثل تو اومدن و حالا اسمی
نیس دیگه ازشون هی پس چی‌؟

یعنی همه چی‌ دروغه فقط تویی و خودت
یعنی همه دروغه خودت و گول نزن

هر کی‌ دسته راستشو دراز کرده
توی دست چپش خنجر خوب ببین

یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو حتی من
یعنی ببین و بمیر ولی‌ بیخود جوش نزن

یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو حتی من
یعنی ببین و بمیر ولی‌ بیخود جوش نزن

حتی تو که تو بغلمی و از عشقی
دم میزنی‌ و اشکت دم مشکی

هست ولی‌ فکرت پیش کسیه که وقتی
گیج میشی‌ پولشو میبینی‌ آره مشتی‌

هر کی‌ دنبال یه چیزیه تو کسی‌ دیگه
رابطه یعنی یه معامله که سود بده

تا جایی‌ که مصرف بشی‌ ارزش داری
اینو میگن ارزش انسان آره حاجی

یعنی همه چی‌ دروغه عشقت حرف مفته
میفروشی راحت منو اگه پاش بیفته

دروغه همه چی‌ جز اشکای اون مردی
که تو آینه خودشو میبینه و گردی

نشسته رو موهاش همه چی‌ شو باخته
توی سلولی که دنیا واسش ساخته

یعنی همه چی‌ دروغه جز خون سعید
دامادی‌ که تو حجله عروسشو ندید

یعنی همه چی‌ دروغه جز خرمشهر و
مردای تیکه تیکه و زنای بی‌ شوهر و

دروغه اون که زیر تانک رفت رهبر نبود
رهبر در گوشش لالایی مرگ میخوند

همه چی دروغه جز شاعری که نیومده
همه چی دروغه جز شعری که کسی نسروده

همه چی‌ دروغه جز پاکت سیگارم
نتی که یه روز گم شده رو گیتارم

همه چی دروغه جز فصل سرد فروغ
یعنی همه چی‌ دروغه حتی دروغه این دروغ

یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو حتی من حتی

آلبوم توهم - شاهین نجفی

حسن من - آلبوم توهم

حسن من روایت بیست و دو سالگی من است. این کار را در ایران نوشتم. حسن، من بودم. حسن‌ها هم‌بازی‌های پابرهنه‌ی من بودند. حسن از دادزدن خسته شدم… گاهی آنقدر تنها و بی‌کس می‌شدم که حقیقتا نمی‌دانم اگر شعر نبود چه باید می‌کردم. همیشه با خودم می‌گفتم مگر می‌شود لب استخر و در ویلای شخصی و در رفاه باشی و از فقر بگویی؟ از سوی دیگر هیچ‌گاه نخواستم که با فقر، فخر بفروشم. فقر هم ناشی از جنایت است و هم مادر آن! اما جانیان واقعی آنانند که نبض بازار و قلب سرمایه‌ را در دست دارند. حسن روایت آن چهره‌های خاک خورده است. روایت دوست برادرم که چشمان ده ساله‌ام کتک خوردنش را دیده بود، وقتی برای یک سیگار پشت دستی در ماه رمضان روی‌ سرش ریختند و از دهانش خون می‌ریخت و کودکی من دلیل این خشونت را نمی‌فهمید! وقتی کوچه‌ها مزین به تزریق و زرورق بود! وقتی دزدهای بدبخت و فاحشه‌های آبرومند از فقر بدن خود را به مسافران تابستانی می‌فروختند. آن ابتدا که هنوز غرب را نمی‌شناختم، گمان می‌کردم که اینجا پایان این فیلم ترسناک است و حالا هرچه بیشتر می‌گذرد، نقش‌ها و شخصیت‌ها، ماسک‌های‌ خود را کنار می‌زنند و واقعیت را بهتر می‌بینم. تمام فاحشگان جهان شب‌ها گریه می‌کنند. تمام روشنفکران جهان از زور درد و تنهایی با الکل و مواد و سرطان و سیگار می‌میرند و تمام سیاستمداران، مهربان و کثیفند. تمام حقوق‌بگیرها برای رؤسا و صاحبان‌شان واقعیت را انکار می‌کنندو… چقدر باید بنویسم و چقدر زمان کم است. چرا من یک نفرم؟!

حسنِ من

خورشید قلبم تو دستشون بود و
کینه تو چشِ شب پرستشون بود و

می شد تاریکیو به دل نگیرم
بازی بز و گرگو یاد بگیرم

ولی این بازی واسه من دیگه سخت بود
موندن و مردن تو دست بخت بود

تو بگو حادثه توی کمینه
هر چی که میاد حق این زمینه

همینه که حال من و تو عجیب شده
کوچه باغامون پر از صلیب شده

پهلوونایی که لنگن و تیر خورده
سهراب بی پدرمون خیلی وقته که مُرده

گیجیمو کلک آسمون باورمونه
لالیم و حرف مغزمون حرف نونمونه

توی مرگ و چپاول یاس های باغچه
ضجه واسه رازقی از فریبمونه

اینجا شب ستاره هامون یخین
عروة الوثقی هایی که نخی ان

پاهاتو ورچین حسن کوتوله
شیر این گاوای مقدس اخی ان

حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنم
حسن از داد زدن خسته شدم

غیر حسن کسی تو این بازی نباخته
اون سرشو داده و با قاضی نساخته

حسن من دستو پاتو بریدند
لبتو دوختند و ناخوناتو کشیدند

حسن تو کوچه راه میره مادرا میدونن
اسمشو روی زبون مثل ترانه میخونن

حسن ساکتِ داره پیر میشه اون شاعره
اون یادش رفته مگه مرد دم آخر

حسن امروز قصه ها پرِ گوسفند شدن
نقش منفی با بُزاس گرگا آدم شدن

حسن من، حسن یه تاریخ زنده
حسن قحطی و درد آدمای ژنده

حسن از توپ پلاستیکی تا قمه
پای چوبه است حسن اما ولی الدمه

حسن دلارام دارابی رو داره
حسن شاعر دیروزمون چرا خماره

حسن شش جیب و کتونی چینی
حسن و لالایی با قصه های دینی

حسن محکوم، حسن تباهی
حسنِ مرگ و جنگ و حسنِ سیاهی

حسن و یاد کوچه خاکی های شهرش
حسن و تبعید و دوری و سالها صبرش

حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنم
حسن از داد زدن خسته شدم

آلبوم توهم - شاهین نجفی