آذر ۰۲، ۱۳۹۴

پناهنده - گفتار دهم

Refugee

باید بنشینم و عکس‌ها را نگاه کنم! باید خبرها را بشنوم و بخوانم و همین کافی‌ست تا از درون منفجر شوی! من هم زمانی زندگی‌ام آن شهر بارانی و مردم عبوس و عشق‌های غمگین‌شان به فوتبال ستمدیده و قهرمان‌های مرده‌اش بود و دریایی که آن اواخر دیگر نان نمی‌داد و جان می‌گرفت. اما وقتی دیگر دلیلی برای ماندن نداشته باشی کوله‌ات را جمع می‌کنی و می‌روی! وقتی کسی از من از مهاجرت می‌پرسد می‌گویم ببین به مرز مرگ و زندگی رسیده‌ای یا نه! آنوقت بیا! حالا اینها، همینها همین لب‌دوخته‌ها همینها که من هستند! اینها که باید بمیرند تا مرگ‌شان خبری شود! پشت مرزهای قانونی! پشت خاطرات مشترک‌مان! به چشم‌هایشان نگاه کن!
من اینها را می‌شناسم. اینها هم‌محلی‌های منند! هم‌محلی‌های زحمت و زجر و ذلت! هم‌محلی‌های فقر و فحش و فضاحت!
اینها فرزندان لب‌دوختگان تاریخ‌‌اند
اینها که دهان‌ نداشتند و لب‌های سکوت‌شان را در
در غریب‌ترین غربت‌ها دوختند
تا شاید دیده شوند!
با چشمانی مغرور و عجیب غمگین!


آبان ۲۷، ۱۳۹۴

قرآن - گفتار نهم

پیرو پروژه‌ی معرفی کتاب به دوستان كتابى كه امروز به شما معرفى مى‌كنم نامش قرآن است. به اعتقاد مسلمانان نويسنده‌ى اين كتاب موجودى فرازمينى به نام الله مى‌باشد. اين موجود فرازمينى از طريق شخصى به نام محمد فرزند عبدالله و به صورت تدريجى ١١٤ بخش يا سوره را به ٥٠ نفر ديگر منتقل كرد. اين افراد با تلاش براى حفظ اين بخشها و پس از مرگ محمد و در طول حكومت جانشينانش آنها را به صورت يك كتاب جمع‌آورى كردند. مسلمانان قرآن را يك معجزه ميدانند. به عقیده‌ی مومنان به قرآن ، انسان می‌تواند بدون نیاز به خواندن و فهمیدن کامل قرآن به آن ایمان بیاورد و اینرا یکی از بزرگترین معجزات قرآن می‌دانند. به عقیده‌ی آنها، فرامین قرآن جهانشمول و فرامکانی وفرازمانی‌ست، يعنى انسانها از صحراى عربستان تا قلب قطب شمال مى‌توانند با اجرای فرامين قرآن زندگى درست و مناسبی داشته باشند. قرآن برخلاف بسيارى از كتابهای موجود، رشد فكرى، بلوغ ذهنى، ترویج صلح‌طلبى، انساندوستى، رعايت حقوق زنان، رعايت حقوق حيوانات، حل تمامى مشكلات اجتماعى وسیاسی، حل بحران فقر، اعتلای ازادی، اجرای عدالت اجتماعی، حل و رفع تمامی تضادهاى فلسفى و منطقی و در نهايت سعادت و خوشبختى کامل زندگى انسانها در هرجا و هرزمان و به هر شكلى را موجب‌ می‌شود. هیچ کتابی زیبایی و شیوایی و فصاحت و بلاغت و کمال قرآن را ندارد.
با این توصیفات شاید لازم باشد که هر انسان عاقلی حتی برای یکبار هم که شده این معجزه را مطالعه کند، اما پیش از مطالعه و فهم آن باید به آن ایمان بیاورید. یعنی در ابتدا نیازی به مغزتان نخواهید داشت. وقتی ایمان آوردید و آن را با ایمان‌تان خواندید، می‌توانید مغزتان را آرام فعال کنید تا آنچه را که غیرقابل فهم است به دیگران بفهمانید، حتی پیش ازاینکه آنرا خود فهمیده باشید! قرآن در این زمینه یعنی فهماندن قرآن به بی‌ایمان‌ها یا همان کافران روش‌های جالبی را پیشنهاد می‌دهد که هم در نص صریح آن موجود است و هم خود شخص محمدبن‌عبدالله در زمان حیاتش از این روش‌ها استفاده‌های لازم را کرده است.
باشد تا همگی رستگار شوید

فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ


آبان ۲۲، ۱۳۹۴

بی‌شناسنامه‌ها - گفتار هشتم

جایی بودیم و پرسش و پاسخ هم بود که یک خانم اهل افغانستان از من پرسید: شما که از انسان می‌گویی چرا درباره‌ ی افغانستان چیزی نخوانده‌ای؟ گفتم اشاره کرده‌ام اما کافی نبوده حتما! بعد موبایلم را درآوردم و بخشی از دموی تراک سلام را (که هنوز منتشر نشده بود) پخش کردم، وقتی می‌گویم سلام منو برسون به بی‌شناسنامه‌ها، بچه‌های افغان! همین! اما حالا هرجا این کار را می‌خوانم صدها دهان با من به آنها سلام می‌فرستند! به قندهار و کابل و هرات، به غوریان وبامیان و مزارشریف!
اما در این چند روز گذشته، دولت آلمان تحت فشار دلواپسان فاشیست، تمام زور و توان خود را ذخیره کرده تا افغانستانی‌های پناهنده‌ را اخراج کند! چرا؟ مگرنه اینکه پیش از این همین‌ دول مهربان، دموکراسی و آزادی را با بمب به افغانستان پرت کردند؟ خوب آنها را به کشورشان باز می‌گردانند تا شاید بتوانند دروطن امن خود سهمی از مرگ داشته باشند! اما نوبل ملاله را چه کنیم؟ نکند دخترک نمی‌داند تیر حقیقی از کجا شلیک شده که با شرکاء عکس یادگاری می‌گیرد؟! از تفنگ حقوق‌بشر در دستان طالبان؟! نه نه نه ما شکاکان را چه به حقیقت آزادی؟! ما تنهاهمین مرگ‌های فجیع و غریبانه‌‌‌‌‌‌ و نمایش عربده‌های توخالی دولتمردان، آن پهلوان‌پنبه‌های پوچ و تاریخ خونی هزار هزار هزاره‌ی سربریده را می بینیم و گویا طعم تلخ امنیت و بوی تند تریاک آزادی را نمی‌فهمیم! چه کنیم شعور دستگاه گوارش ما با مفاهیم مک‌دونالدی و گوشت بشر برشته شده در منطق کی‌اف‌سی میانه‌ای ندارد! من کارگر فست‌فود‌ها بود‌ه‌ام و می‌دانم که گوشت‌های یخ‌زده‌ی آنها تاریخ مصرف‌شان تمام شده! تمام این مدت می‌خوردیم و بالا می‌آوردیم. شاید زمانش رسیده که رژیم غذایی‌مان را یکسره تغییر دهیم!


آبان ۱۳، ۱۳۹۴

همه چی دروغه - آلبوم توهم

“همه چی دروغه“ مانیفست و بیانیه‌ی من درباره‌ی حس من نسبت به جهان آدم‌ها بود. من همان موقع هم به قضاوت اجتماعی بی‌اعتماد بودم و همچنان هستم. رابطه یعنی یه معامله که سود بده! این را گفتم و بعدها بیشتر فهمیدم که چطور دوستی‌ها و دشمنی و تمام روابط انسانی، ارتباط مستقیم و جدی به معامله دارد و آدم‌ها خودشان را در این معامله‌ها تعریف می‌کنند. در این کار جایی از سعید اسم برده‌ام که منظورم سعید سلطانپور بود. سعید سلطانپور را عموم مردم نمی‌شناسند. شاعر و نمایشنامه‌نویسی سرکش که در هر دو سیستم حکومتی، زندانی و شکنجه شد و در انتها،همان اوائل انقلاب در روز دامادی‌اش، او را روبودند و کشتند. اما چگونه می‌توان صادقانه‌تر از این به مردم گفت و از آنها خواست که به خودشان بازگردند؟ سرباز که بودم. پیرمردی در قلب بوئین‌زهرا با گوسفندهایش بود و گفت پسر جان یه جور حرف بزن بفهمیم چی میگی؟ گفتم بابا جان این گوسفندها نمی‌دانند که نمی‌دانند؟ خندید و گفت می‌دونن پسرم اما نیشون نمیدن! در خودم له شدم! آدم‌ها یا خود را می‌فروشند یا دیگران را! آنها که اهل معامله نیستند در تنازع بقا حذف می‌شوند. باید یاد بگیری که جنست را چطور بفروشی. سقراط را نگاه کن! دقیقا رای اکثریت به او شوکران می‌خوراند. انقلاب را نگاه کن! خمینی را رای اکثریت بر سر کار می‌آورد. هیتلر و نازیسم را ببین! آنها هم در قلب مردم جای داشتند. پس آیا حقیقت از جمعیت دور است؟ حقیقت را نمی‌دانم، اما واقعیت حتما در جمعیت است! باید از غار تنهایی‌ات بیرون بزنی و در میان زامبی‌ها بچرخی و سخن بگویی. حالا اگر کسی دستت را گاز گرفت، خرج و رنج داستان است. به غارت بازگرد و درمانش کن! آنکه دوستدار دانستگی‌ست باید رنج کشیدن را بیاموزد و هرلحظه آماده باشد تا برای این رنج بمیرد. شاهین از زندگی سخن بگو! کسی که برای مرگش برنامه‌ای نداشته باشد از زندگی چیز زیادی نمی‌داند. خوشا به حال ما شکاکان! خوشا به حال ما بدبینان! خوشا به حال ما تنهایان در جمع! خوشا به حال ما که دروغ هنر را باور کرده‌ایم.

همه چی دروغه

جهان و به دو قسمت اگه تقسیم کنی
یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی‌

حکمن یه عده خوبن و بقیه بدن
چند تا رفیقنت و بقیه همه دشمنن

طرف تو همه صافن و لوتی و با مرام
طرف دیگه حتما پلیدن و هیولان

ولی‌ دروغه وقتی‌ بفهمی یه جنسن
دو طرف این وسط فقط تو رو بازی دادن

تو میشی‌ پله بقیه بالا میرن
ازت تو چشات نیگاه میکنن و بهت میخندن

میشه دائم باهات از امید و اعتماد بگن
تو باور میکنی‌ اونا تو رو به گور میسپارن

تو یه دستمال چرکی تو دستشون
همین لجن روحشون و با تو پاک میکنن

نگاه میکنی‌ به دو رو برت میبینی‌
همه گیر کمر و شکم اینه مرام رمه

هورا میکشن برات میشی‌ شاعر ملی‌
ارزش داری براشون آره خیلی‌

مثل تو اومدن و حالا اسمی
نیس دیگه ازشون هی پس چی‌؟

یعنی همه چی‌ دروغه فقط تویی و خودت
یعنی همه دروغه خودت و گول نزن

هر کی‌ دسته راستشو دراز کرده
توی دست چپش خنجر خوب ببین

یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو حتی من
یعنی ببین و بمیر ولی‌ بیخود جوش نزن

یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو حتی من
یعنی ببین و بمیر ولی‌ بیخود جوش نزن

حتی تو که تو بغلمی و از عشقی
دم میزنی‌ و اشکت دم مشکی

هست ولی‌ فکرت پیش کسیه که وقتی
گیج میشی‌ پولشو میبینی‌ آره مشتی‌

هر کی‌ دنبال یه چیزیه تو کسی‌ دیگه
رابطه یعنی یه معامله که سود بده

تا جایی‌ که مصرف بشی‌ ارزش داری
اینو میگن ارزش انسان آره حاجی

یعنی همه چی‌ دروغه عشقت حرف مفته
میفروشی راحت منو اگه پاش بیفته

دروغه همه چی‌ جز اشکای اون مردی
که تو آینه خودشو میبینه و گردی

نشسته رو موهاش همه چی‌ شو باخته
توی سلولی که دنیا واسش ساخته

یعنی همه چی‌ دروغه جز خون سعید
دامادی‌ که تو حجله عروسشو ندید

یعنی همه چی‌ دروغه جز خرمشهر و
مردای تیکه تیکه و زنای بی‌ شوهر و

دروغه اون که زیر تانک رفت رهبر نبود
رهبر در گوشش لالایی مرگ میخوند

همه چی دروغه جز شاعری که نیومده
همه چی دروغه جز شعری که کسی نسروده

همه چی‌ دروغه جز پاکت سیگارم
نتی که یه روز گم شده رو گیتارم

همه چی دروغه جز فصل سرد فروغ
یعنی همه چی‌ دروغه حتی دروغه این دروغ

یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو حتی من حتی

آلبوم توهم - شاهین نجفی

حسن من - آلبوم توهم

حسن من روایت بیست و دو سالگی من است. این کار را در ایران نوشتم. حسن، من بودم. حسن‌ها هم‌بازی‌های پابرهنه‌ی من بودند. حسن از دادزدن خسته شدم… گاهی آنقدر تنها و بی‌کس می‌شدم که حقیقتا نمی‌دانم اگر شعر نبود چه باید می‌کردم. همیشه با خودم می‌گفتم مگر می‌شود لب استخر و در ویلای شخصی و در رفاه باشی و از فقر بگویی؟ از سوی دیگر هیچ‌گاه نخواستم که با فقر، فخر بفروشم. فقر هم ناشی از جنایت است و هم مادر آن! اما جانیان واقعی آنانند که نبض بازار و قلب سرمایه‌ را در دست دارند. حسن روایت آن چهره‌های خاک خورده است. روایت دوست برادرم که چشمان ده ساله‌ام کتک خوردنش را دیده بود، وقتی برای یک سیگار پشت دستی در ماه رمضان روی‌ سرش ریختند و از دهانش خون می‌ریخت و کودکی من دلیل این خشونت را نمی‌فهمید! وقتی کوچه‌ها مزین به تزریق و زرورق بود! وقتی دزدهای بدبخت و فاحشه‌های آبرومند از فقر بدن خود را به مسافران تابستانی می‌فروختند. آن ابتدا که هنوز غرب را نمی‌شناختم، گمان می‌کردم که اینجا پایان این فیلم ترسناک است و حالا هرچه بیشتر می‌گذرد، نقش‌ها و شخصیت‌ها، ماسک‌های‌ خود را کنار می‌زنند و واقعیت را بهتر می‌بینم. تمام فاحشگان جهان شب‌ها گریه می‌کنند. تمام روشنفکران جهان از زور درد و تنهایی با الکل و مواد و سرطان و سیگار می‌میرند و تمام سیاستمداران، مهربان و کثیفند. تمام حقوق‌بگیرها برای رؤسا و صاحبان‌شان واقعیت را انکار می‌کنندو… چقدر باید بنویسم و چقدر زمان کم است. چرا من یک نفرم؟!

حسنِ من

خورشید قلبم تو دستشون بود و
کینه تو چشِ شب پرستشون بود و

می شد تاریکیو به دل نگیرم
بازی بز و گرگو یاد بگیرم

ولی این بازی واسه من دیگه سخت بود
موندن و مردن تو دست بخت بود

تو بگو حادثه توی کمینه
هر چی که میاد حق این زمینه

همینه که حال من و تو عجیب شده
کوچه باغامون پر از صلیب شده

پهلوونایی که لنگن و تیر خورده
سهراب بی پدرمون خیلی وقته که مُرده

گیجیمو کلک آسمون باورمونه
لالیم و حرف مغزمون حرف نونمونه

توی مرگ و چپاول یاس های باغچه
ضجه واسه رازقی از فریبمونه

اینجا شب ستاره هامون یخین
عروة الوثقی هایی که نخی ان

پاهاتو ورچین حسن کوتوله
شیر این گاوای مقدس اخی ان

حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنم
حسن از داد زدن خسته شدم

غیر حسن کسی تو این بازی نباخته
اون سرشو داده و با قاضی نساخته

حسن من دستو پاتو بریدند
لبتو دوختند و ناخوناتو کشیدند

حسن تو کوچه راه میره مادرا میدونن
اسمشو روی زبون مثل ترانه میخونن

حسن ساکتِ داره پیر میشه اون شاعره
اون یادش رفته مگه مرد دم آخر

حسن امروز قصه ها پرِ گوسفند شدن
نقش منفی با بُزاس گرگا آدم شدن

حسن من، حسن یه تاریخ زنده
حسن قحطی و درد آدمای ژنده

حسن از توپ پلاستیکی تا قمه
پای چوبه است حسن اما ولی الدمه

حسن دلارام دارابی رو داره
حسن شاعر دیروزمون چرا خماره

حسن شش جیب و کتونی چینی
حسن و لالایی با قصه های دینی

حسن محکوم، حسن تباهی
حسنِ مرگ و جنگ و حسنِ سیاهی

حسن و یاد کوچه خاکی های شهرش
حسن و تبعید و دوری و سالها صبرش

حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنم
حسن از داد زدن خسته شدم

آلبوم توهم - شاهین نجفی

هامون - آلبوم توهم

آه …هامون. این از آندست از کارها بود که بارها و بارها آن را گوش کردم و چقدر دوستش دارم هنوز، آنقدر که هیچگاه نخواستم در کنسرت ها اجرایش کنم. بخش اول این کار از شاعری بود که نمی‌شناختمش و بخش دوم مربوط از من. تصور آدمی از یک کار تغزلی و عاشقانه چه می‌تواند باشد؟ چطور می‌توان با یک مشت حرف‌های ابلهانه عشق را که یکی از زیباترین مفاهیم انسانی‌ست به زمین زد. باور کنید در نگاه من بخش وسیعی از این کارهای پاپ که روزانه مثل سم به بدن موسیقی ایرانی پخش می‌شوند، تجاوز به عشق‌اند. اینها دارند به معشوق خودشان تجاوز می‌کنند. هامون نمی‌خواست که عشق را تعبیر به اسارت کند، چرا که می‌خواست تمام دیوارها برای معشوق پنجره باشد. آن آخرین در نجاتی که همیشه بسته است. عشق خونی بود که زمانی در من لخته شد تا سالها بعد کسی بیاید و به من جان بدهد و بگذریم…

هامون

نه اشتباه نکن این یه شعر عاشقونه نیس
تصور کن یه مرد و با چشمای خیس

نمیخوام نباید تو شعرم به تو جسارت کنم
نباید حس عشقو تعبیر به اسارت کنم

شکسته میرم امشب بانو خدا نگه دارت
اگر چه میشکنه اون دل سبز و سپیدارت

واسه من که پنجره یه آرزوی مبهم بود
ولی تو پنجره باشه تموم دیوارت

ببخش منو اگه بوی زخم چرکینم و
زجه های کبودم میشه موجب آزارت

دیگه صدای گریه ی بی وقتم نمیشکنه
سکوت سرد و پر از انبساط افکارت

خیلی انتظار کشیدم که شاید بیای
باز برای بدرقم با اون لباس گلدارت

و دل خوشم کنی با یه دروغ مصلحتی
که میشه شاید بازم بیام برای دیدارت

ولی چه فایده که خوابت عجیب سنگین بود
صدای خاطره هامون که نکرد بیدارت

میگن روزه گرفتی و دیگه غزل نمینوشی
بمونه این آخرین غزلم واسه افطارت

شکسته میرم و خاطرات سبز تو رو
به یادگار میبرم امشب خدانگهدارت

بی سر و سامون رفیق بغض جاده
بی همه چیز شد به جز این عشق ساده

هر چی لب تو دنیاس مجیز تورو میگن
تو که بی لب زاده شده بودی ستمگر

هر چی دست تو حسرت دامن توئه
تو آخرین جوابی واسه یه خواست بی ثمر

تعبیر یه خوابی که تو ذهنی خستس
اون آخرین در نجاتی که همیشه بستس

تو یه تکرار خسته ای که فقط یکباره
وحدت اون دردایی هستی که بیشماره

من تو اسم تو تجزیه شدم بانو
تجربه کن منو تو یه مرگی دوباره

شعری که خون تو حسرتت لخته میشه
آخرین وارث نسل عشق اخته میشه

منو تو این هجرت غمگینم بدرقه کن
تموم واژه ها رو تو ذهنت دغدغه کن

بذار تکثیر نگاه تو بشم بانو
اسم حقیرم و رو زبونت لقلقه کن

واسه کسی که خراب عمری زیر آوارت
آخرین جمله همینه خدا نگه دار

بی سر و سامون رفیق بغض جاده
بی همه چیز شد به جز این عشق ساده

آلبوم توهم - شاهین نجفی
Hamoon - SoundCloud

آبان ۱۲، ۱۳۹۴

فحش بده - آلبوم ما مرد نیستیم

بعضی‌ها به اشتباه فکر می‌کنند که شاهین نجفی به خاطر پرداختن به شکاف‌های جنسی و مذهبی و سیاست فحش خورده است. اما واقعیت این است که از همان ابتدا بخش‌هایی مختلف با دلایل متفاوت شروع به دشمنی و مخالفت کردند، چراکه بخشی جدی از هنر مربوط به رقابت است و طبیعی هم بود و بخشی دیگر امنیت اخلاقی جامعه در خطر می‌دیدند و برای من همیشه این جالب بود که چطور جامعه‌ای ضدزن، متعصب، بددهن و متظاهر از اخلاق صحبت می‌کند. دقت کنید این کار مربوط به سال ۱۳۸۷ است. تصور کنید به یکباره یک جوان بیست و شش/هفت ساله با لهجه‌ی گیلکی شروع می‌کند به رپ خواندن! از ابتدا هم می‌خواهد تنها باشد و وارد هیچ سیستمی نمی‌شودپس برای من که تنها سه سال از ایران دور بودم برخورد خشمگین بخشی از فضای عمومی عجیب نبود. طبیعتا این کارها به شدت از فضای فکری و کاری امروز من دور است اما صداقتی در آنها وجود دارد که هنوز برای خودم قابل احترام است چرا که برای آنها هزینه‌های عقیدتی دادم و بخشی جدی از زندگی و فکر و امنیت روحی و جسمی خود را در این راه خرج کردم، همچنانکه پیش از ما عده‌ای دیگر از جان و زندگی خود گذشتند تا این بار سنگین به ما برسد.

فحش بده

یه کم فحش بده
فحش فحش کشم کن
تحت تاثیر قرار نگیر دادا گوش نکن
یه کم فحش بده
فحش فحش کشم کن
تحت تاثیر قرار نگیر دادا گوش نکن
یه کم فحش بده
یه کم فحش بده آروم شی حرجی نیست
کنتور نمیندازه برات و خرجی نیست
بریز بیرون و خالی شو
فحش کشم کن
تیزی تو دست تو
ملسه می دونی که چون
هموطنی تحقیرم کنی
از تو کی بهتر
وجدان و بذار کنار راحت باش پسر
من که کافی تحقیر شدم حالا تو دنیا
تو هم بی نصیب نذار ما رو
یه چیزی بیا
دادا من که مثل بقیه تیزی دستم نیست
فحش واسه تو دادنیه
واسه ما خوردنی
سن و سال و بزار کنار
زمونه عوض شده
هیکل و نبین
پیشت خاکیم و مردنی
ضایعم کن
می گن یه کم معروف شدم
نذار اسم در کنم
ضرر داره واسه من
وقتی فحش می دی
یه جورایی تحریک می شم
به حال خودمون بغض می کنم
و شعر می گم
با خودم دس به یقه می شم و فحش می دم
من چند ساله دیگه از خودم بریدم
تو دلت پره می دونم
تقصیر تو نیست
یقه یکی رو باید بگیری
ولی کسی نیست
می خوای بزنی بیرون
راه نیس
به من فحش بده
تو خفقانی منم کشیدم سخته
تو خفقانی منم کشیدم سخته
یه کم فحش بده
فحش فحش کشم کن
تحت تاثیر قرار نگیر دادا گوش نکن
یه کم فحش بده
فحش فحش کشم کن
تحت تاثیر قرار نگیر دادا گوش نکن
یه کم فحش بده
با این شعر که نمی شه بری دم ارشاد
اینترنتی بزار خوب پخش شه
فحش بده
شاید مجوز بگیری
چون به من فحش دادی
ولی بدون که بازیچه دست اونا شدی
من با اینا شکر آب مو پنهان نکردم
اونچه که فکر می کردم
نوشتم و داد زدم
تو این سه سال قد سی سال تاوون دادم
از هر سگ و نا سگی توهین شنیدم
همه دور و وری ام آیه یاس خوندن
گفتن رپ نمی گیره
پاپ بخون خندیدن
شاد بودن که بشنون زمین خوردن مو
آرزوشون این بود که ببینن جون کندن مو
ولی من زیر پای کسیو خالی نکردم
واسه پیشرفتم ... مالی نکردم
من با شکم گرسنه رپ نوشتم
من تو قلب اروپا تو خیابون خوابیدم
قمپز چرا؟ چرا بگم گنگسترم؟
با ماشین مردم عکس بگیرم عقده دارم
سه ساله اینجام و سه بار دیسکو نرفتم
شادی اینارو می بینم حسرت می خورم
منم حالی می خوام ولی خوب تو وطن خودم
دادا بده بد دردیه درد کشیدن
حالا بشین و از ته قلبت فحش بده
کسی مثل من فحش دادن داره نه مگه؟
یه کم فحش بده
فحش فحش کشم کن
تحت تاثیر قرار نگیر دادا گوش نکن
یه کم فحش بده
فحش فحش کشم کن
تحت تاثیر قرار نگیر دادا گوش نکن
یه کم فحش بده


آلبوم ما مرد نیستیم - شاهین نجفی

زندگی سگی ما - آلبوم ما مرد نیستیم

زندگی سگی ما هنوز برای من یکی از پربارترین کارهاهست. سال ۲۰۰۷ این کار را نوشته بودم، وقتی که بیست و شش ساله بودم. سرشار بودم از فضای ایران و تمرکز فکری‌ام بر روی آزادی‌های اجتماعی بود. متن کار، چندصدایی‌ست و چندین بار راوی تغییر می‌کند. پایه‌ی قوی موسیقی و سنکوپ‌های متوالی ریتمیک کار را تبدیل به یک روایت حماسی کرده‌است. آن موقع جامعه‌ی ایرانی با اینکه زیر فشارهای اجتماعی قرار داشت اما مثل این روزها دردناک نبود. آن روزها دردها تبدیل به جک نشده بود و جامعه هنوز جدیت خود را از دست نداده بود. شاید این روزها صحبت از بکارت و بوسه‌ی وسط خیابان مثل هشت سال پیش آنچنان خطرناک نباشد، اما هنوز شکاف‌های جنسیتی وجود دارند و خواهند داشت، تا زمانی که کلیت این سیستم زیرورو نشود.
زندگی سگی ما

ابلها مردا عدوی تو نیستم من انکار توام

دو تا ت بَده تاریخ و ترک سیگار
مرض عادی می شه واسه جماعت بیمار

مثل درد پریود و یه کمی بیشتر
داری می میری ادای زنده ها رو در نیار

لک خون گوشه لبته چسبیده وردار
من و این خانوم رابطه ای نداریم سرکار

باید بلند بگیم ولی خوب شاشبند شدی
به تو هیچ ربطی نداره شعار رو دیوار

می خوان خانوما و آقایون از هم تفکیک شن
بوش و لابی یهود ببین و تحریک شن

و مسیح لات دم کوچه با دستمال یزدی
به قول مریم هوله نیچه تو لباس کردی

یه هاله ی مقدس رو سر مترسک
یکی بزغاله می بینه همه رو یکی هم سگ

شکم سیر و مغر پیر و انقلاب مخملی
چریک کت شلواری و چه گوارای فکلی

سیاسیای مست و مستای معتقد
دکتر و پرفسور با پیشوند سیّد

مفتی بی ریشه و ریشه ی مفتی امت گشنه
کرم و کلام کذب و کشف و کتاب کهنه

دولت بیمار ملت بیزار مدیر غایب
جوون و جلق و جهاد اکبر و امام نائب

شهید زنده و زنده های مرده بی کفن
چماق و چراغ ِ دین چلغوزای بی وطن

فردوسی خط امامی با سربند یا زهرا
حافظ یه بسیجی کلاچ به دست سر کوچه ها

حقوق بشر بشر بی هدف های شیرین
تلفیق مسجد با نمای کاخ سفید کرملین

فمینیست مردونه حق زن می شه بازیچه
فالاچی با دامن مینی ژوپ و سبیل نیچه

این یعنی نقش من تو فیلم زندگی سگی
رل جنازه ای که زنده است به همین سادگی

نفس کشیدن تو یه متن خسته با خط کشی
آخر قصه ی همه است آخر سگ کشی

دختر خاله ی محجبه یاد هفت سالگی
زیر پتو دکتر بازی و کشف یک سادگی

زن همسایه مشکل جنسی شوهر بیکاره
سه سال حبس و یه آش نخورده و سکس نیمه کاره

دوستی با دوست مامان و بیوه های تشنه لب
عاشق دختر همسایه فقط واسه یه شب

شبای عاشورا و فیلم پورونو خونه خالی
شب شعر و روزای سگی و معشوق خیالی

حسرت بوسیدن لبت وسط خیابون
عقده ی هم آغوشی با تو بی ترس زندون

دنبال کردنت تو خیابون و کوچه خلوت
یه گل پژمرده با نامه یا با ده دقیقه صحبت

یه قلب شونزده ساله که از ترس مامور می زنه
مامور اگه نبینه خونواده سرتو می زنه

یه بکارتی که معنیش واست غریبه
غیرت داداش و بابا که حالا شدن غریبه

فرار و خیابون و اعتیاد و فحشا
قصه هایی که شاید تکراری شده واسه ما

مسیح عربده کش با دستمال یزدی
مریم واست هیچ شانسی نیست که به خونه برگردی

مریم بیوه و مریم بی حق حضانت
مریم بی ارث و مریم بی حق شهادت

مریم تو بنده واسه چند تا دونه امضا
مریمی که خودکشی شده توی بازداشتگاه

به نقش سیاهی لشگر تو فیلم راضی باش
چشاتو ببند و فقط به فکر بازی باش

خر شو از خودت دست بکش افول کن
ببند دهنتو شرایطو قبول کن

این سنت پیغمبره بپذیر
زن یا مرد فرقی نمی کنه بمیر

این یعنی نقش من تو فیلم زندگی سگی
رول یه جنازه که زنده است به همین سادگی

نفس کشیدن تو یه متن خسته با خط کشی
آخر قصه ی همه است آخر سگ کشی

آلبوم ما مرد نیستیم - شاهین نجفی

Zendegie Sagieh Ma - SoundCloud

وقتی خدا خوابه - آلبوم توهم

ترانه‌ی وقتی خدا خوابه رو بعد از قتل ترانه نوشتم. اینجا با واژه‌ی ترانه بازی می‌شه و مشخصا به دستگیری‌ها ی بعد از ماجراهای ۸۸ اشاره داره. بخش اول داستان، روایت تجاوز به ترانه موسوی است. همونطور که می‌دونین به ترانه موسوی تجاوز کردن و بعد کشتنش و جنازه‌اش رو سوزوندن. این ماجرا رو چند تا خبرنگار فاش کردن و بعد همون‌ها مجبور به فرار شدند و خانواده ترانه هم مجبور به سکوت شدند. آلبوم توهم رو باید در سبک رپ ارکسترال تقسیم بندی کرد که به منظور پربار کردن بار موسیقی و فرا رفتن از سمپلینگ رایج در موسیقی رپ است.


وقتی خدا خوابه

سه نفر، سه مرد از جنس مرگ
یه تن شکسته شده از جنس تگرگ

سه اراده، شش بیضه، سه آلت
یه ترانه، یه بهانه و یه فرصت

سه مغز پر از آیه و خشم و شهوت
یه اتاق، یه کبوتر، یه حرمت

تو رگهاشون که جاریه آب منی
تو تو لحظه‌ای که تو حسرت مردنی

وحشت از تو چشماش فوران می‌زد
دستاش بسته بود فقط فریاد می‌کرد

اوین صداشو خفه می‌کرد تو‌‌ دیوار
درد دخول و چندش از این تکرار

زخم رعشه خندهاشون رو تن
ترانه گریه کن چشماتو ببند

تو بکن برادرخدا خوابه
بکن مثل تاریخ کردنی کردنی

بدن مجروح و پاره شو بسوزن
روی نعش این کبوتر آیه بخوون

زمین وارثتو ببین خون گریه کن
زمین منفجر شو، بپاش حیا کن

شب ازهم بدر طرح آسمونو
فلک به زیر بکش زمین و زمانو

زمین تف کن تو صورتم اگه ساکتم
اگه واسه ترانه صدتا ترانه نگم

ترانه نعره بکش به حالم بخند
ترانه گریه کن چشاتو ببند

ترانه ببین چه طور غرقم تو لجن
ترانه تو بیا این بار منو خط بزن

یه سر روی سنگ فرش و خواب فشنگ
یه بدن یه سرباز و اشک تفنگ

یه بسیجی عاشق رنگ سبز
یه پلیس یه پولس مسیح و نفی جنگ

یه آخوند رها توی قلب مردم
بی عمامه بسر توی دست کژدم

یه مهسا، ژیلا، شیوا، محمد
عيسى، عدنان، کاوه، جلوه، احمد

یه وکیل بی وکیل و درد قفس
سیلی و فحش و سلول و حبس نفس

یه بغض بلوری تو گلوی قناری
یه صدا، یه گلوله، یه زخم کاری

یه محمود اما از جنس ذغال
یه حقارت، توهم، حس کمال

یه دولت که از معده‌ی ملت قی شده
گله‌ای که سی ساله وله، پی شده

خط بد و زشت و سیاه یه مداد
دکترمریض ومجرم بی سواد

مثل هاله‌ای نور دور سرمیخ
کاریکاتور یه دیکتاتور بوق و بیغ

یه ولی فقیه وقیح شنیع
یه معاویه گم تو لباس علی

ترانه ببین این کشتیو تو لجن
ترانه اسمشو از این دفتر خط بزن

آلبوم توهم - شاهین نجفی