اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۴

خالی

آنقدر مادرت ظرف شست، که آب شد
آنقدر عکس تورا دیدو کور شد
اندوه بزرگی‌ست، انبوه انتظار
تو سهم زخم مرا از حبس هات مى گيرى

اگر تنها یک روز برای جشن ما در جهان باشد همین امروز است. روز کارگر. چند نفر از میان شما مالک نیست؟ چند نفر از میان شما حتی صاحب ابزار تولید نیست؟ کارگری چیزی نیست جز آنکه از سر بی‌چیزی کار خود را می‌فروشی و در انتها چیزی جز چروک و درد برایت نخواهد ماند؟ از هرکجای جهان که باشی رگه‌ای جدی از ستم بر پیشانی‌‌ات حک شده است! آنقدر زیاد از ما کشتند که تمام نمی‌شویم…
خالی...

Your mother washed so many dishes that she melted away
she saw your picture so much that she went blind
it’s a great sorrow the heap of expectation
you take the share of my wounds from your confinement


خالی - آلبوم ص شاهین نجفی
Music & Lyrics: Shahin Najafi
Arrangement: Majid Kazemi
Cover: Ali Baghban
Khali - YouTube

خالى

كوچه خالى بود كوچه خالى
بى تو عارى از هرحس و خيالى
جانم از دوريت باكرى شد
همتى كن با اين زرد شمالى


بيست سال زياد نيست عمر آدمى ست
با دستمال سياه روى چشم هاى ميشيت
با لنگه ى دزدى كفش مسجدى شده ام
فرار كن فرار كن فرار کن مى ميرى


مريم نشست تا كوچه خونى نشود از ترس
با چادرى سفيد و گلى از ياس شكسته
آنقدر سرخ سوخت سعید
ما قطعه قطعه شدیم قطعه های تكثيرى


با قسط هاى جامانده شعار مى داديم
آن مرد آمد با خنده هاى مشعشع و مشكوك
آن مرد كه خوب بود و حامله مى كرد
ما سقط شديم از مادران تخديرى


ما نسل روشنى كه تا عمق خيابان سوخت
ما هار از كتاب تا كوچه را گاز بگيريم
بمبى كنار گوش مدرسه تركيد
آقاى نوربخش كثافت آن ناظم تكبيرى


پيغام روشن حبس در چشم كبود تو بود مسعود
بگذار بيست سال ديگر سرخ
با بوى تلخ پاى چاك خورده از زندان
با هم لذيذ بشكافيم مغز آن وكيل تسخيرى


آنقدر مادرت ظرف شست كه آب شد
آنقدر عكس تو را ديد و كور شد
اندوه بزرگى ست انبوه انتظار
تو سهم زخم مرا از حبس هات مى گيرى


تو خشك شبيه نگاه در عمق غربتى
ناعادلانه تر از زندگى در برابر مرگ
آيا هنوز روى پاى خودت گريه مى كنى؟
آيا هنوز لحظه به لحظه با اخبار مى ميرى؟


شليك كرد تا تو خلاصه شوى در خويش
آقا "ما" زياد بود آقا
آنقدر زياد كه هر چه مى كشتيم تمام نمى شدند
و خون تاريخ بود ريخته از خشم آخته
هرچه مى دادند تمام نمى شدند
پوست، رخت خواب اسيد
چشم، چاله هاى منتظر
"ما " تخت، روى تخت خوابيده مرده مى دادند
تمام نمى شوند
آن زخم ها براى مان غريبه بود
سيگارم پوستش را مكيد
مأمور بودم و معذور
مرگ شغل شريفى نيست آقا
"ما " كيف كودكى اش لبريز كينه بود
اينطور بزرگ شد بى پدر
انگار كه زندگى برايش حقى مسلم است
مادر گذاشت بگذرد از زير كتاب، تلخ
بعد همسرش ديوانه شد و شعر مى نوشت
ما در محله اش روى رد پاى پليس مى شاشيد
شورش چه مزهاى دارد آقا
شور شور شور
ما مادرش …
سردار ما را نجات بده سردار خاردار


Khali (Empty)

The alley was empty, empty alley
without you devoid of any sense or dream
my soul became lost (Bakeri) for being far away from you
Endeavor (Hemat) with this yellow northerner

Twenty years is not a lot, it’s a man's lifetime
with black bandana on your light green eyes
with a stolen single shoe of my mosque-goer’s pair
run away, run away, run away, you will die

Maryam sat down so that the alley doesn’t get bloody from fear
with a white veil (chador) and a flower from the broken jasmine
Saeed was burnt so red
we became fragmented, proliferated fragments

With leftover installments we were chanting slogans
that man came with radiant and suspicious laughter
that man who was good and was making pregnant
we were aborted from narcotized mothers

We, the bright generation that got burnt out to the depth of the street
we, rabid from book so as to bite the alley
a bomb was blasted beside the school
the filthy Mr. Nourbakhsh, that Allahu Akbar Chanter principal

The clear message of confinement was in your bruised eye Masoud
let another red twenty years
with a bitter smell of ripped foot from prison
together lets deliciously crack the brain of that appointed lawyer

Your mother washed so many dishes that she melted away
she saw your picture so much that she went blind
it’s a great sorrow the heap of expectation
you take the share of my wounds from your confinement

You, dry like a look in the depth of exile
more unjust than life in the face of death
do you still cry on your foot?
do you still die bit by bit with the news?
He fired so that you get summarized in yourself
Sir, there were so many “we” Sir
so many that they weren’t finishing no matter how many we killed
and history was blood poured from raised fury
no matter how much they were giving away, they weren’t finishing
skin, acid bedding
eye, the awaiting pit holes
“we” “bed, on the bed they were giving away the dead”
they are not finishing
those wounds were strange for us
my cigarette sucked his skin
I was an appointed officer and excused
death is not an honorable job, Sir
“we” “his childish bag was full of grudge”
this was how he grew up, fatherless
as if life for him is an absolute right
mother let him pass under the book, bitter
later his wife went insane and would write poems
“we” in his neighbourhood would urinate on police’s footprints
what flavors does riot have? Sir
salty, salty, salty
we, his mother…
commander save us, thorny commander