شهریور ۲۷، ۱۳۹۵

راديكال يك سفر است

Shahin Najafi - Radikal


1. نقشه‌ى راه توسط "خداوندان هنر" نوشته شده و به هنرمندان (واسطه‌ها) مى‌رسد و سپس به مخاطب به امانت سپرده مى‌شود. هيچگاه از راهنماى سفر تندتر و جلوتر نرو، راه را گم مى‌كنى.
2. سفر يعنى حركت، تجربه و خطر! هيچ هدف نهايى وجود ندارد جز هنر و زندگى.
3. در سفر نمى‌توانى از جيب قافله بخورى و با دزدان سرگردنه هم رفيق باشى.
4. در سفر هر چيزى كه موجب حركت شود و پيشبرنده باشد عقلانى‌ست و هرآنچه موجب توقف و بازگشت باشد، غيرعقلانى
5. سفر حركتى جمعيست و رفتارهاى فردى و منفك و منزوى مغاير با شعور سفر، غيرعقلانى‌ست
6. سفر هزينه دارد بخشى از اين هزينه‌ها با كسانى‌ست كه سفر را مديريت مى‌كنند (خلق اثر) و بخشى هم با خود همسفران است (تلاش براى فهم، تأويل و تفسيراثر)
7. هر سفرى هم غم و سختى و ناراحتى دارد و هم شادى و رقص و بازى. هم دعوا دارد و هم آشتى. سفر امكان آشكارشدن تفاوت‌ها براى فهم بيشتر و ساده‌تر كردن راه است.
8. بدترين همسفر، آدم تك‌رو، تك‌خور، بهانه‌جو، كم‌حوصله، كم‌طاقت و پرگوست!
9. سفر عجالتا با ٤ مسئله اساسى روبروست: هنر،قدرت، جنسيت و اقتصاد. فهم سفر بدون فهم اين چهار مقوله ناممكن است.
10. همه چيز در حركت است. همه چيز تغيير مى‌كند. هيچ چيز جاودانه نبوده است، نيست و نخواهد بود.

با سپاس فراوان از همراهى و حضور هميشگى شما رفقاى ناب دور و نزديك، مخصوصا مجيد كاظمى و على باغبان

شهریور ۲۶، ۱۳۹۵

شاهینم - آلبوم رادیکال شاهین نجفی

Shahinam - Shahin Najafi
شاهینم
سومین تراک از ‫‏آلبوم‬ ‫‏رادیکال‬
کلام و موسیقی: شاهین نجفی
تنظیم: مجید کاظمی
کاور: علی باغبان

Shahinam

Lyrics & Music: Shahin Najafi
Arrangement: Majid kazemi
Cover Art: Ali Baghban



iTunes
CD Baby
Google Play
SoundCloud

شاهینم

من جمع نقیضینم البته که شاهینم
من جمع نقیضینم البته که شاهینم
هم بددهن و لاتم هم با ادب و مومن
همجنسگرا تا ته زنباره و بی‌دینم
من جمع نقیضینم البته که شاهینم

هم قاتل و هم دزدم هم فاسد و عیاشم
هم قاطی و جوگیرم هم بزدل و کلاشم
هم خار به چشمان یک عده قرمساقم
هم عاشق و روشنفکر هم سطحی و فحاشم
من جمع نقیضینم البته که شاهینم

هم‌ضدزن و لمپن هم کول و فمینیستم
هم در پی سرمایه هم شر و آنارشیستم
هم در پی تحریک اذهان عمومی‌ام
هم دشمن مردم هم عامی و پوپولیستم
من جمع نقیضینم البته که شاهینم

"در شهر یکی کس را هوشیار نمی‌بینم"
هم اهل دیالوگ هم گه توطئه می‌چینم
موساد و ام آی سیکس و ساماوا سی‌ آی ای
با عینک گاندی و در فرمت پوتینم
من جمع نقیضینم البته که شاهینم


Lyrics:

SHAHINAM (I am Shahin)

I’m all the contradictions; of course that I am Shahin
I’m all the contradictions; of course that I am Shahin
I’m foulmouthed and rowdy; as well as polite and believer
I’m homosexual to the end; as well as womanizer and non-believer
I’m all the contradictions; of course that I am Shahin

I’m a murderer as well as a thief; corrupt as well as voluptuary
I’m insane and get carried away; as well as a coward and a crook
I’m also a thorn in the eyes of a bunch of pimps
I’m a lover and intellectual; as well as shallow and vituperative
I’m all the contradictions; of course that I am Shahin

I’m anti-woman and lumpen; as well as cool and feminist
I’m seeking wealth as well as being wicked and anarchist
I’m also seeking agitation of the public opinion
I’m the enemy of the people; as well as commoner and populist
I’m all the contradictions; of course that I am Shahin

“In this city no one I see is conscious” (Rumi)
I believe in dialogue and sometimes formulate conspiracy as well
Mossad and MI6 and SAVAMA and CIA
With Ghandi’s glasses I’m in the format of Putin
I’m all the contradictions; of course that I am Shahin

شهریور ۲۲، ۱۳۹۵

عيد قربان

١. هر نوع وحشيگرى و ستم، هركجا و توسط هر شخص يا جمعى محكوم است، چه كشتن حيوانات به بهانه عيد باشد يا جنگ خروس و سگ و يا گاوبازى و نهنگ‌كشى و شكار تفريحى حيوانات و... قياس مسئله اقليت‌هاى جنسى با كشتن حيوان‌ها بى‌معنى‌ست، جداى از اين حتى بايد مثلا از يك آخوند همجنسگرا هم دفاع كرد. كمااينكه در حوزه‌ها و مراكز دينى مخصوصا اسلامى و مسيحى همجنسگراهاى دين‌دار كم نيستند!

٢.مسئله در ابتدا خوردن يا نخوردن گوشت حيوانات نيست، بلكه عادى كردن مرگ براى مردم است، چه با مناسك قربانى كردن حيوانات يا إعدام شهروندان در ملاء عام

٣. روشنفكربازى اصطلاحى‌ست كه تفكر مرتجع و ضدشعور آفريده است. وحشيگرى به عقل حمله مى‌كند تا خود را توجيه كند. در حال حاضر بازى روشنفكرانه از بازى وحشيگرانه مفيدتر است!

٤. هميشه عده‌اى هستند كه با ستم و بى‌شعورى (پذيرش ستم) به دليل منافع و مصالح و يا ترس‌شان همراه مى‌شوند: اگر تمام جهان بگويد كشتن يك گوسفند در خيابان‌هاى ايران يا يك گاو در اسپانيا جالب و مفيداست، بازهم بايد گفت كه اين كارها غيرعقلانى و بدون شعور و خشن و مضر است!


به امروز و فردا و ١٠ سال، ٢٠ سال فكر نكن. نترس و إنكار كن. ما بهرحال مى‌ميريم اما به نسل‌هاى بعد فكر كن كه از ما چه چيزى به إرث مى‌برند.


براى حكام و شركاء، هيچ چيز مفيدتر از نادانى و بى‌تفاوتى ما نيست.

شهریور ۱۶، ۱۳۹۵

این یک شعر نیست - برای شاهرخ زمانی

خبرسازی بیهوده:
مرگ طبیعی یک زندانی كدام واقعیت بود؟
نام: شاهرخ
فامیل: زمانی
شغل: کارگر، نقاش ساختمان
جرم: می‌دوید تا کارگران بی‌تشکل چند روز بیشتر زنده بمانند
سه روز پس از زادروز من رفت
۲۲ شهریور ۹۴
روز‌نامه‌ بی‌رحم‌ است
واقعیت را می‌سوزاند.
تنها واژه‌‌‌‌‌‌‌ي “زندانی“ در تیترش حقيقت داشت.
تا یادمان نرود که او بیهوده بود، طبیعی مرد و البته خبرساز شد!
شاید روزی فرودستان
نعش رفقیانشان را با شعرهای “برشت“ به گور بسپارند
و نه با صدای خداوندگاران مرگ
و در تیترهای زرد بوق‌های مسلط
خبرساز شدن یعنی تنبان بی‌بضاعت من
که آنقدر شهامت نداشتم تا غلاف از آلت مبارک برکشم و ذولفقارم را همچون رفقایم
با عشق و احترام فراوان به سیمای کریه میهمان نامحترم رسانه‌ پرت کنم.

خبرسازشدن یعنی بازکاشت آن صدای ابتذال
تا نونهالان سردرگم، کنار حرم و شمع و کتاب باز خدای حاکم،
به استغاثه بایستند
کفترهای بیچاره ای ‌كه با اصواتی نامفهوم، رمه‌‌وار
آزادی مگس در بند را
از عنکبوت گدایی ‌کنند.
که البته به ناحق در زندان است
او را به سیرک بسپارید تا شادمان کند!
زندان چاهی‌ست عمیق
تا امامان زمان‌مان غرق شوند!
حجله‌ای‌ست تا دختران خدا
ـ چریک‌های باکره ـ اضاله شوند
سینه‌هایی که با گلوله‌ها خوابیدند تا فردا کودکان خشم و هیاهو از حاشیه‌ها سربرآورند
که کجایند مادران و پدرانمان، آن روایتگران فردا؟!
بایِّ ذَنبٍ قُتِلَت
دامادی را می‌شناختم
وقتی شعر می‌خواند
در حنجره‌اش عاطفه تیرباران می‌شد
عاطفه که بچه را زایید تا بمیرد!
و گفت پیش از اینکه بمیری جاودانه می‌شوی
و هیچکس در انتظارمان نیست
آنها به ما وعده‌ای نمی‌دهند
وعده‌هایشان را در سوراخ‌های بخارآلود خیابان‌های نیویورک و در بوی گند شاش بچه‌های اعماق ریخته‌اند
در اوکلند و نمایش شبانه پلیس‌های مهربان
و مردان غریبه‌ای در دستبند
با شلوارهایی گشاد و رهاشده
با لهجه‌ی برده‌ای که هنوز می‌خواهد فرار کند انگار
بردگانی که از سر حادثه سیاه یا سرخند!
تا مکزیکی‌های خطرناک در سرزمین خویش غیرقانونی بمیرند
تا عرب‌ها از بمب به دریا فرار کنند
تا فلسطین فراموش شود
تا سومالی بسوزد
آنقدر که
همیشه یادمان باشد تنها دو راه می‌ماند:
یا با آنها ، یا با آنها!
و راهی که من می‌شناسم:
کشتی را سوراخ کن!
و من چقدر شما را که در زندان می‌میرید دوست دارم!
اندام‌تان سالها از شعورتان پیرتر،
عصب‌ها متلاشی می‌شوند
امید نخي سیگار است.
لب‌هایی‌ست که با اشک زمزمه می‌شود:
دوستت دارم
مغز می‌نویسد
انگشتانت مشت می‌شود برای چه؟
می‌روی که ما بمیریم و عنکبوت‌ها بگویند مرد؟
طبیعی مرد؟!
کاملا طبیعی‌؟
مثل بچه‌های افغانستان؟
با گوش‌هایی پر از گوگرد و سرب و خاک؟
کاملا طبیعی
مثل خشم من در شعر
که فروغ بخوانم و سردم شود و بگویم
قرار است انگار بزودی با آتش گرم شوم
کاملا طبیعی‌!
برای همین شعر می‌نویسم
تا همینجا بمیرم
تا دست کم در شعرم برایت یک کیلو گوشت بیاورم
با استخوان و دنبه
نخود و لوبیای کافی
و پنهانی کُردی بپوشم
از مرز تنم بگذرم
آنقدر سیر که گرسنگي قصه شود
والبته با آتش و لباس‌های لاکچری تو! سفیدبرفی متوسط من!
با آتش و بوی پوست سفیدت!
“اون شلوارک کوتاهه رو بپوش
دوستاتم بگو بیان“
زعفرانیه چقدر گران است که نمی‌شود روی برنج تایلندی بریزم
حالا مدیر اصرار دارد که شاهرخ بیهوده بود

فراموش‌شدگان بیهوده‌
كه نود و پنج درصد مردم جهان اند
تنها همان ۵ درصدند
آنها که می‌توانند و می‌دانند که باهوده‌اند!
تا اما گلدمن را سلب تابعیت کنند
مایاکوفسکی دیوانه‌ای باشد در کوچه‌ها
تا گاوهای اسپانیا به ایگلسیاس سقوط کنند
تا دالی از والت‌دیسنی لب بگیرد
و خروار خروار فعال حقوق بشر
با پرونده‌های باز تجاوز و توهین و تهدید
از زنان مثل اسبی مرده روی دوش کولبران حمایت کنند
و بکنند
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي
يَفْقَهُوا قَوْلِي

“پشت هرنشانه‌ آن خودانگیزنده، آن امر پنهان و مرموز
چندگانه‌ای حفر می‌کند
هر گزاره دشنه‌ای‌ایست که فرمان ایست می‌دهد
كه دریده شویم
که دریده شویم…“
ما بربرهای نامتمدن که هنوز بدبینانه به انسان امیدواریم
تا هستی‌مان را
کارمان را
زنان و مردان و کودکان‌مان را بگیرند و به شهر زیبای‌مان لبخند بزنند
تا لبخند بزنیم
تا يادمان نرود كه زنده ايم
كه همدست نيستيم
همسنگريم!

شاهین نجفی